آیه
الم
تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ
هُدیً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ
ترجمه
الف، لام، میم.
این، آیاتِ کتابِ سراسر حکمت است.
که (مایهی) هدایت و رحمت، برای نیکوکاران است.
آنان که نماز به پا میدارند و زکات میپردازند و تنها آنان به آخرت یقین دارند.
نکته ها
از مجموع بیست و نه سوره قرآن که با حروف مقطّعه آغاز میشود، در بیست و چهار مورد، پس از آن حروف، عظمت قرآن مطرح شده، شاید بیانگر آن است که قرآن از همین حروف الفبا که در اختیار شماست تألیف یافته، ولی هیچ کس از شما نمیتواند همانند آن را بیاورد.
عموم نویسندگان، کتابِ خود را خالی از نقص ندیده وبه خاطر نقصها واشکالات کتابشان، از خواننده عذرخواهی میکنند و از پیشنهادها و انتقادها استقبال میکنند؛ تنها خداوند است که دربارهی کتاب خود با صراحت میفرماید: «الکتاب الحکیم» تمام آیاتش، محکم و بر اساس حکمت است. کتابی استوار و خللناپذیر که هیچ نقص و عیبی در آن راه ندارد.
نماز، جامع همهی کمالات معنوی است مانند: طهارت، تلاوت قرآن، اقرار به توحید و نبوّت و ولایت، ذکر و دعا، سلام، قیام، رکوع، سجود و توجّه به حقّ؛ و زکات جبران همهی کاستیهای مادّی است.
در قرآن، مفهوم «زکات»، گستردهتر از آن است که در فقه آمده، زیرا علاوه بر زکاتِ فقهی، عموم کمکهای مالی را شامل میشود.
خداوند در یک جا، قرآن را مایهی هدایت متّقین میخواند، «هدیً للمتّقین»**بقره، 2.*** و در جای دیگر آن را مایهی هدایت و بشارت مؤمنان میداند، «هدیً و بشری للمؤمنین»**نمل، 2.*** و در این سوره، قرآن را مایهی هدایت و رحمت برای نیکوکاران میشمرد، «هدیً و رحمة للمحسنین» پس قرآن مراحل سه گانهی تکامل را در بردارد، مایهی هدایت، بشارت و رحمت است.**تفسیر نمونه، ذیل آیه.***
پیام ها
1- ارشاد و هدایت، باید بر اساس حکمت باشد. «آیات الکتاب الحکیم هدیً»
2- قرآن، عین هدایت و رحمت است و در این زمینه هیچ گونه نقص و نارسایی ندارد. «هدیً و رحمة» (کلمههای «هدیً» و «رحمة» در قالب مصدری آمده که نشان مبالغه میباشد.**گاهی میگویند: فلانی شیرین سخن است و گاهی میگویند: فلانی شکر است که این تعبیر بیانگر آن است که تمام وجود و حرکات و کلام و نگاهش یکپارچه شیرین است.***)
3- ارشاد و هدایت، باید همراه رحمت و محبّت باشد. «هدیً و رحمة»
4- نیکوکاران، آمادگی پذیرش حقّ را دارند. «هدیً للمحسنین»
5 - نماز و زکات، از یکدیگر جدا شدنی نیستند. «یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة»
6- اقامهی نماز و پرداخت زکات باید سیرهی دائمی باشد. («یقیمون» و «یؤتون»، در قالب مضارع آمده که نشان استمرار است)
7- چون اسلام دین جامعی است، تکلیفهای آن نیز جامع و همه جانبه است. تکلیف بدنی: «نماز»، مالی: «زکات» و قلبی: «یقین». «الصّلاة، الزّکاة، یوقنون»
8 - ارتباط با خدا (اقامهی نماز) و ارتباط با مردم (پرداختن زکات)، همراه با ایمان به قیامت ارزشمند است. «و هم بالآخرة هم یوقنون»
9- نیکوکار کسی است که هم به مسائل اقتصادی توجّه دارد و هم به مسائل معنوی. «للمحسنین الذین یقیمون... یؤتون»
آیه
أُوْلَئِکَ عَلَی هُدیً مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه
آنان بر هدایتی از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران.
نکته ها
از این آیه استفاده میشود که رستگاری بر اساس توفیق و هدایت پروردگار حاصل میشود، که البتّه آن نیز در سایهی تلاش و مجاهده، به انسان داده میشود، چنانکه در جای دیگر میخوانیم: «اِنّ الّذین جاهدوا فینا لَنَهدیَنّهم سُبلنا و اِنّ اللّه لَمَع المحسنین»**عنکبوت، 69.*** آنان که در راه ما تلاش و مجاهده کردند، ما راه را به آنان نشان دادیم و همانا خداوند با نیکوکاران است.
پیام ها
1- نیکوکاران از هدایتهای الهی برخوردارند. «أولئک علی هُدیً من ربّهم»
2- هدایت، از شئون ربوبیّت است. «هدیً من ربّهم»
3- توفیق کارهای خیر، لطف خداوند است. «للمحسنین... هُدیً من ربّهم»
4- اقامه نماز و پرداخت زکات، زمینهی بهرهگیری از هدایت قرآن را فراهم میسازد. «الّذین یقیمون... و یؤتون... أولئک علی هُدیً»
5 - رستگاری، مخصوص کسانی است که اهل نماز، زکات و یقین به آخرت باشند. «أولئک هم المفلحون»
آیه
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُواً أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ
ترجمه
و برخی از مردم، خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کنندهاند، تا بی هیچ علمی، (دیگران را) از راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره گیرند؛ آنان برایشان عذابی خوار کننده است.
نکته ها
کلمهی «لَهْو»، به معنای چیزی است که انسان را از هدف مهم بازدارد. «لهو الحدیث»، به سخن بیهودهای گویند که انسان را از حقّ باز دارد، نظیر حکایات خرافی و داستانهایی که انسان را به فساد و گناه میکشاند. این انحراف گاهی به خاطر محتوای سخن است و گاهی به خاطر اسباب و ملازمات آن از قبیل آهنگ و امور همراه آن.**تفسیر المیزان.***
شخصی به نام نضربن حارث که از حجاز به ایران سفر میکرد، افسانههای ایرانی - مانند افسانهی رستم و اسفندیار و سرگذشت پادشاهان - را آموخته و برای مردم عرب بازگو میکرد و میگفت: اگر محمّد برای شما داستان عاد و ثمود میگوید، من نیز قصّهها و اخبار عجم را بازگو میکنم. این آیه نازل شد و کار او را شیوهای انحرافی دانست.برخی مفسّران در شأن نزول این آیه گفتهاند: افرادی کنیزهای خواننده را میخریدند تا برایشان بخوانند و از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز میداشتند، که آیهی فوق، در مذّمت چنین افرادی نازل شد.** تفسیر نمونه.***
این آیه به یکی از مهمترین عوامل گمراه کننده که سخن باطل است اشاره نموده است. در آیات دیگر قرآن، به برخی دیگر از عوامل گمراهی مردم اشاره شده که عبارتند از:
الف: طاغوت، که گاهی با تحقیر «استخفّ قومه»**زخرف، 54.*** و گاهی با تهدید مردم را منحرف میکند. «لاجعلنّک من المسجونین»**شعراء، 29.***
ب: شیطان، که با وسوسههایش انسان را گمراه میکند. «یرید الشّیطان ان یضلّهم»** نساء، 60.***
ج: عالم و هنرمند منحرف که با استفاده از دانش و هنرش دیگران را منحرف میسازد. «و اضلّهم السّامری»**طه، 85.***
د: صاحبان قدرت و ثروت، که با استفاده از قدرت و ثروت، مردم را از حقّ بازمی دارند. «انّا اَطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّونا السبیلا»**احزاب، 67.***
ه: گویندگان و خوانندگانی که مردم را سرگرم کرده و آنان را از حقّ و حقیقت باز میدارند. «یشری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه»
پیام ها
1- سرمایهگذاری برای مبارزه و تهاجم فرهنگی علیه حقّ، سابقهای طولانی دارد. «و من النّاس من یشتری لهو الحدیث»
2- هر آنچه در مقابل حکمت قرار گیرد، لهو و مانع رسیدن به کمال است. «الکتاب الحکیم - لهو الحدیث» (تعجّب از افرادی است که حکمت رایگان پیامبر معصوم را رها کرده و بدنبال خرید لهو از افراد لاابالی میباشند.)
3- ابزار مخالفان راه خدا، منطق و حکمت نیست، سخنان لهو و بی پایه است. «من یشتری لهوالحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه»
4- خرید وسایل لهو و اموری که انسان را از کمال باز میدارد، نشانهی جهالت و نادانی است. «یشتری لهو الحدیث... بغیر علم»
5 - تناسب کیفر با عمل، نشانهی عدالت است. آنها که حقّ را با تمسخر اهانت میکنند، عذابشان اهانت آور و ذلّتبار است. «یتّخذها هزواً... لهم عذاب مهین»
دوری از سخن و مجلس باطل
از دیدگاه اسلام، آهنگهایی که متناسب با مجالس فسق و فجور و گناه باشد و قوای شهوانی را تحریک نماید، حرام است، ولی اگر آهنگی مفاسد فوق را نداشت، مشهور فقها میگویند: شنیدن آن مجاز است.
امام باقرعلیه السلام فرمود: غنا، از جمله گناهانی است که خداوند برای آن وعدهی آتش داده است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و من النّاس من یشتری لهو الحدیث...».**کافی، ج6، ص431.*** بنابراین غنا، از گناهان کبیره است، زیرا گناه کبیره به گناهی گفته میشود که در قرآن به آن وعدهی عذاب داده شده است.
در سورهی حج میخوانیم: «واجتنبوا قول الزّور»**حج، 30.*** از سخن باطل دوری کنید. امام صادقعلیه السلام فرمود: «مراد از «قول زور» آوازه خوانی و غناست».**زور» به معنای باطل، دروغ و انحراف از حقّ است و غنا، یکی از مصادیق باطل است.***
از امام صادق و امام رضاعلیهم السلام نیز نقل شده که یکی از مصادیق «لهو الحدیث» در سورهی لقمان، غنا میباشد.
در روایات میخوانیم:**این روایات در ابواب حرمت غنا در مکاسب محرّمه و کتب روایی آمده است.***
* غنا، روح نفاق را پرورش میدهد و فقر و بدبختی میآورد.
* زنان آوازهخوان و کسی که به آنها مزد میدهد و کسی که آن پول را مصرف میکند، مورد لعنت قرار گرفتهاند، همان گونه که آموزش زنان خواننده حرام است.
* خانهای که در آن غنا باشد، از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست، دعا در آن به اجابت نمیرسد و فرشتگان وارد آن نمیشوند.**میزان الحکمه.***
آثار مخرّب غنا
1. ترویج فساد اخلاق و دور شدن از روح تقوا و روی آوردن به شهوات و گناهان، تا آنجا که یکی از سران بنیامیّه (با آن همه آلودگی) اعتراف میکند: غنا، حیا را کم و شهوت را زیاد میکند، شخصیّت را درهم میشکند و همان کاری را میکند که شراب میکند.
برخی انسانها از راه نوشیدن شراب و یا مصرف مواد مخدر خود را وارد دنیای بیخیالی وبیتفاوتی کنند، برخی هم از طریق شنیدن سخنان باطل و شهوتانگیزِ یک آوازه خوان، غیرت خود را نادیده میگیرند و در دنیای بیتفاوتی به سر میبرند.
2. غفلت از خدا، غفلت از وظیفه، غفلت از محرومان، غفلت از آینده، غفلت از امکانات و استعدادها، غفلت از دشمنان، غفلت از نفس و شیطان. انسانِ امروز با آن همه پیشرفت در علم و تکنولوژی، در آتشی که از غفلت او سرچشمه میگیرد، میسوزد.
آری، غفلت از خدا، انسان را تا مرز حیوانیّت، بلکه پائینتر از آن پیش میبرد. «أولئک کالانعام بل هم أضلّ أولئک هم الغافلون»**اعراف، 179.***
امروزه استعمارگران برای سرگرم کردن و تخدیر نسل جوان، از همهی امکانات از جمله ترویج آهنگهای مبتذل، از طریق انواع وسائل و امواج، برای اهداف استعماری خود سود میجویند.
3. آثار زیانبار آهنگهای تحریکآمیز و مبتذل بر اعصاب، بر کسی پوشیده نیست. در کتاب تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب، نکات مهمّی از پایان زندگی و فرجام بدِ نوازندگان آلات موسیقی و گرفتاری آنها به انواع بیماریهای روانی و سکتههای ناگهانی و بیماریهای قلبی و عروقی و تحریکات نامطلوب ذکر شده که برای اهل نظر قابل توجّه و تأمّل است.**تفسیر نمونه، ج 17، ص 19 - 27.***
خداوند، جهان را برای بشر و بشر را برای تکامل و رشد و قرب معنوی آفرید. او جهان آفرینش را مسخّر ما نمود و فرشتگان را به تدبیر امور ما وادار کرد. انبیا و اولیا را برای هدایت ما فرستاد و آنان تا سرحدّ مرگ و شهادت پیش رفتند. فرشتگان را برای آدم به سجده وا داشت، روح الهی را در انسان دمید و بهترین صورت و سیرت را به انسان عطا کرد، قابلیّت رشد تا بینهایت را در او به ودیعه گذاشت، او را با عقل، فطرت، و انواع استعدادها مجهّز نمود و تنها در آفرینش او، به خود آفرین گفت. «فتبارک اللّه أحسن الخالقین»**مؤمنون، 14.***
آیا این گل سرسبد هستی، با آن همه امتیازات مادّی و معنوی، باید خود را در اختیار هر کسی قرار دهد؟ امام کاظمعلیه السلام فرمود: به هر صدایی گوش فرا دهی، بردهی او هستی. آیا حیف نیست ما برده یک خوانندهی کذائی باشیم؟!
آیا شما حاضرید هر صدایی را روی نوار کاست ضبط کنید؟ پس چگونه ما هر صدایی را روی نوار مغزمان ضبط میکنیم؟ عمر، فکر و مغز، امانتهایی است که خداوند به ما داده تا در راهی که خودش مشخّص کرده صرف کنیم و اگر هر یک از این امانتها را در غیر راه خدا صرف کنیم به آن امانت خیانت کردهایم و در قیامت باید پاسخگو باشیم.
قرآن با صراحت در سورهی اسراء میفرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»**اسراء، 36.*** گوش و چشم و دل همگی مورد سؤال قرار میگیرند. آری انسان باید نگهبان چشم و گوش و دل خود باشد و اجازه ندهد هر ندایی وارد آن شود. در حدیث میخوانیم: دل، حَرَم خداست، نگذارید غیر خدا وارد آن شود.**بحار، ج67، ص25.***
اسلام، برای برطرف کردن خستگی و ایجاد نشاط، راههای مناسب و سالمی را به ما ارائه کرده است؛ ما را به سیر و سفر، ورزش و شنا، کارهای متنوّع و مفید، دید و بازدید، گفتگوهای علمی و انتقال تجربه، رابطه با فرهیختگان و مهمتر از همه ارتباط با آفریدگار هستی و یاد او که تنها آرامبخش دلهاست، سفارش کرده است. چرا خود را سرگرم لذّتهایی کنیم که پایانش، ذلّت و آتش باشد. حضرت علیعلیه السلام میفرماید: «لاخیر فی لذّةٍ من بعدها النّار»**دیوان امامعلیعلیه السلام، ص204.***، در لذّتهایی که پایانش دوزخ است خیری نیست. «مَن تَلذّد لمعاصی اللّه اَورثه اللّه ذلّاً»**غررالحکم، 3565.*** هر کس با گناه و از طریق آن لذّتجویی کند، خداوند او را خوار و ذلیل مینماید.
آیه
وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ
ترجمه
و هرگاه آیات ما بر او خوانده شود، مستکبرانه روی برگرداند، چنان که گویی آن را نشنیده، گویا در گوشهای او سنگینی است، پس او را به عذابی دردناک بشارت ده.
نکته ها
کلمهی «وَقْر»، به معنای سنگینی است. به افراد با شخصیّت و سنگین نیز باوقار میگویند.
از این آیه استفاده میشود که افراد متکبّر، حتّی حاضر به شنیدن سخن حقّ نمیباشند. چه رسد به آنکه آن را بشنوند و در آن اندیشه کنند و اگر منطقی نبود نپذیرند.
پیام ها
1- شنیدن سخنان لهو و باطل، آمادگی پذیرش حقّ را از انسان سلب میکند. «لهو الحدیث... ولّی مستکبراً»
2- برخی افراد، از هر زبانی آیات الهی را بشنوند، باز هم زیر بار نمیروند. «و اذا تُتلی علیه آیاتنا ولّی مستکبراً»
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهی من
آنچه البتّه به جایی نرسد فریاد است
3- روحیهی استکباری، مانع پذیرش حقّ و حقیقت است. «ولّی مُستکبراً»
4- گوش ندادن به سخن حقّ، نشانهی استکبار است. «مُستکبراً کان لم یسمعها»
5 - آن که طالب سخنان باطل باشد، آمادگی شنیدن قرآن را ندارد. «یشتری لهو الحدیث... اذا تتلی علیه... لم یسمعها»
6- مستکبران، سزاوار تحقیر هستند. «کأنّ فی أُذنیه وقراً»
7- یکی از شیوههای تبلیغی و تربیتی قرآن، استفاده از مثال و تمثیل است. «کَأن... کَأَنّ...»
8 - کسی که حقّ را نمیپذیرد، مثل کسی است که هر دو گوش او سنگین باشد. «کأنّ فی اُذنیه وَقرا»
آیه
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ
خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
ترجمه
همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، برای آنان باغهای پر نعمت (بهشت) است.
در آن جاودانهاند، وعدهی الهی حقّ است و اوست شکست ناپذیرِ حکیم.
نکته ها
در آیات قبل بیان شد که برخی با سخنان لغو و بیهوده، میکوشند تا پیروان حقّ را گمراه کنند، آنان با داشتن روحیّهی استکباری و گوش ندادن به آیات آسمانی، مؤمنان را به تمسخر میگیرند. خداوند متعال در این آیه، مؤمنان را با بشارت به نعمتهای بهشت دلداری میدهد.
پیام ها
1- بهشت، مخصوص اهل ایمان و عمل صالح است. «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم جنّات...»
2- تحقیر و تمسخرِ مستکبران، با وعدهها و بشارتهای الهی برای مؤمنان واقعی جبران میشود. «انّ الّذین آمنوا... لهم جنّات...»
3- ایمان همراه با عمل صالح، شرط بهرهگیری از الطاف الهی است. «آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنّات النعیم»
4- تکبّر و اعراض مخالفان، زودگذر است ولی پاداش اهل ایمان ابدی است. «خالدین فیها»
5 - وعدهها و پاداشهای الهی را باور کنیم و جدّی بگیریم. «وعْداللّه حقّاً»
6- قدرت و حکمت الهی، پشتوانهی وعدههایش میباشد. «وعْداللّه حقّاً و هو العزیز الحکیم»
7- قدرت و عزّت خداوند، بر پایهی حکمت او عملی میشود. «العزیزُ الحکیم» (آری، امروزه عملکرد بسیاری از قدرتمندان، حکیمانه نیست.)
آیه
خَلَقَ السَّمَوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ
ترجمه
(خداوند،) آسمانها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوههایی بیفکند که زمین شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبندهای منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبی فرو فرستادیم پس در زمین (انواع گوناگونی) از جفتهای (گیاهان) نیکو و پر ارزش رویاندیم.
نکته ها
گرچه به هر موجودی میتوان از چند زاویه نگریست، ولی معمولاً هر چیزی در یک جهت و از یک زاویه، اهمیّت و برجستگی ویژهای دارد.
در این آیه، ویژگی مهمّ آسمانها و کرات، معلّق بودن آنها و پایههای نامرئی آنهاست. خصوصیّت مهمّ کوهها، ثبات و جلوگیری از لرزش زمین است. جهت مهمّ حیوانات، تنوّع و گستردگی آنها در زمین، و ویژگی مهم گیاهان، زوجیّت و پر ارزش بودن آنها است.
در این آیه، به چند نمونه از اعجاز علمی قرآن در زمانی که بشر حتّی تصور و گمان آن را نیز نداشت، اشاره شده است:
یکی اشاره به ستونها و اهرمهای نامرئی برای استقرار کرات و اجرام آسمانی. یعنی قوّهی جاذبه و نیروی گریز از مرکز، دو قدرتی که رمز گردش کرات در مدار خود هستند.
اعجاز دیگر، اشاره به محافظت زمین از لرزش، به وسیلهی استقرار کوهها و همچنین اشاره به قانون زوجیّت در گیاهان میباشد.
پیام ها
1- ندیدن، دلیل نبودن نیست. (آسمانها ستون دارد، گرچه ما آن را نمیبینیم) «بغیر عمد ترونها»
2- قبل از هر چیز، استقرار و آرامش لازمهی زندگی است. «أن تمید بکم»
3- نظام حاکم بر زمین، به خاطر انسان است. «أن تمید بکم»
4- آب، نعمتی بس بزرگ وبا اهمیّت است. آب، مایهی رویش وپرورش بسیاری از موجودات است. («ماءً»، نکره وبا تنوین آمده که نشانه عظمت است.)
5 - به گیاهان و سبزیها و محیط زیست، کریمانه بنگریم که خداوندِ کریم، در قرآن کریم، آنها را کریم خوانده است. «من کلّ زوج کریم»
آیه
هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ
ترجمه
این آفرینش خداست، پس به من نشان دهید که (معبودان) غیر او چه آفریدهاند؟ آری، ستمگران (مشرک) در گمراهی آشکارند.
پیام ها
1- در بحث و گفتگو، از نمونههای عینی استفاده کنیم. «هذا»
2- ابتدا راه حقّ را بیان کنید و سپس از مخالفان حق، انتقاد یا با آنان مبارزه کنیم. «هذا خلق اللّه فارونی ماذا»
3- یکی از راههای خداشناسی، مقایسه میان قدرت او و قدرت دیگران است. «هذا خلق اللّه فارونی ماذا خلق الّذین من دونه»
4- تنها به ادّعا گوش ندهیم، دلیل و سند و نمونه بخواهیم. «فارونی»
5 - سرسختی و لجاجت در برابر حقّ، ظلم است. «بل الظالمون» (این همه آثار را میبینند، ولی باز هم با خدا و راه حقّ دشمنی دارند).
6- کسانی که به سراغ غیر خدا میروند، هم گمراهند و هم ظالم. «بل الظالمون فی ضلال»
7- انحراف شرک، بر کسی پوشیده نیست. «ضلال مبین»
آیه
وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکَمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ
ترجمه
و ما به لقمان حکمت دادیم، که شکر خدا را به جای آور و هر کس شکر کند، همانا برای خویش شکر کرده؛ و هر کس کفران کند (بداند به خدا زیان نمیرساند، زیرا) بیتردید خداوند بینیاز و ستوده است.
نکته ها
1- حکمت، عطای خداوند است، نه کسب کردنی. (گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «و لقد آتینا لقمان الحکمة»
2- نعمت ویژه، شکر ویژه میطلبد. «آتینا لقمان الحکمة... اشکر للّه» چنانکه خداوند در برابر اعطای نعمت ویژهی کوثر به پیامبر اسلام، از او شکر ویژه میخواهد. «انّا اعطیناک الکوثر . فصلّ لربّک و انحر»**کوثر، 1 - 2.***
3- اوّلین فرمان به حضرت موسی بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان، فرمان شکرگزاری است. «ان اشکر لِلّه»
4- شکر نعمتهای خداوند، به سود خود انسان است. «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه» چنانکه در جای دیگر میخوانیم: «لئن شکرتم لازیدنّکم»**ابراهیم، 7.***
سیمای لغمان حکیم
در تفسیر المیزان بحثی دربارهی جناب لقمان آمده است که بخشی از آن را نقل میکنیم:
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: لقمان، پیامبر نبود، ولی بندهای بود که بسیار فکر میکرد و به خداوند ایمان واقعی داشت. خدا را دوست داشت و خداوند نیز او را دوست میداشت و به او حکمت عطا کرد.
امام صادقعلیه السلام میفرمایند: لقمان، حکمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت نکرده بود، بلکه او مردی پرهیزکار، تیزبین، باحیا و دلسوز بود. اگر دو نفر با هم درگیر میشدند و خصومتی پیدا میکردند، میان آنها آشتی برقرار میکرد.
لقمان با دانشمندان زیاد مینشست. او با هوای نفس خود مبارزه میکرد و...**تفسیر المیزان.***
او دارای عمری طولانی، معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ایّوب بود. او میان حکیم شدن یا حاکم شدن مخیّر شد و حکمت را انتخاب کرد.
از لقمان پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت: «به خاطر امانتداری، صداقت و سکوت دربارهی آنچه به من مربوط نبود».**تفسیر مجمعالبیان.***
امام صادقعلیه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانیِ زمان خود معرفت داشت».** تفسیر نورالثقلین.***
گرچه خداوند به او کتاب آسمانی نداد، ولی همتای آن یعنی حکمت را به او آموخت.
روزی مولای لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند را برایش بیاورد. لقمان زبان گوسفند را آورد. روز دیگر گفت: بدترین عضو آن را بیاور. لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد. چون مولایش دلیل این کار را پرسید، لقمان گفت: اگر زبان در راه حقّ حرکت کند و سخنبگوید، بهترین عضو بدن است وگرنه بدترین عضو خواهد بود.**تفسیر کشّاف.***
در عظمت لقمان همین بس که خدا و رسول او و امامان معصومعلیهم السلام پندهای او را برای دیگران نقل کردهاند.
گوشهای از نصایح لقمان
* اگر در کودکی خود را ادب کنی، در بزرگی از آن بهرهمند میشوی.
* از کسالت و تنبلی بپرهیز، بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.
* با فقها مجادله مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادری مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو.
* تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.
* بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزلهی پلی در نظر بگیر.
* بدان که در قیامت از تو دربارهی چهار چیز میپرسند: از جوانی که در چه راهی صرف کردی، از عمرت که در چه فنا کردی، از مال و داراییات که از چه راهی بدست آوردی و آن را در چه راهی مصرف کردی.
* به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همهی مردم با حسن خلق برخورد کن.
* با همسفران زیاد مشورت کن و توشهی سفر خود را بین آنها تقسیم کن.
* اگر با تو مشورت کردند، دلسوزی خود را خالصانه به آنها اعلام کن. اگر از تو کمک و قرضی درخواست کردند، مساعدت کن و به سخن کسی که سنّ او بیشتر از توست، گوشفراده.
* نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّی در سختترین شرایط به جماعت بخوان.**تفسیر کنزالدّقائق.***
* اگر در نماز بودی، قلب خود را حفظ کن.
* اگر در حال غذا خوردن بودی، حلق خود را حفظ کن.
* اگر در میان مردم هستی، زبان خود را حفظ کن.
* هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن؛ امّا احسانی که به مردم میکنی یا بدی که دیگران در حقّ تو میکنند فراموش کن.**تفسیر روح البیان.***
حکمت؛ معرفت، طاعت
حکمت، بینشی است که در سایهی معرفت الهی پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستی و رسیدن به حقّ، نور و تقوا میتوان به آن دست یافت.
امام باقرعلیه السلام فرمودند: «حکمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختی که انسان را به بندگی خدا و رهبر آسمانی وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.
امام صادقعلیه السلام فرمودند: رأس حکمت، طاعت خداوند است».**امالی صدوق، ص487.*** راغب در معنای این واژه میگوید: «حکمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل است».**مفردات.***
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: «من سرای حکمت هستم و علیّ درگاه آن، هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.»، «انا دار الحکمة و علیّ بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب»**العمدة، ص295.*** در روایات متعدّد، اهلبیتعلیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفی شدهاند.**بحار، ج23، ص244.***
ارزش حکمت
یکی از وظایف انبیا، آموزش کتاب و حکمت است. «و یعلّمهم الکتاب والحکمة»**بقره، 129 ؛ آلعمران، 164 و جمعه، 2.***
حکمت، همتای کتاب آسمانی است، و به هر کس حکمت عطا شود، خیر کثیر داده شده است. «یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا»** بقره، 269.***
به گفتهی روایات؛ حکمت، همچون نوری است که در جان قرار میگیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا میشود.**بحار، ج 14، ص 316.***
حکمت، بینش و بصیرتی است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوبتر میکند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برتری میبخشد.** بحار، ج 67، ص 458.***
حکمت، گمشدهی مؤمن است** نهجالبلاغه، حکمت 80.*** و در فراگیری آن به قدری سفارش شده است که فرمودهاند: همان گونه که لؤلؤ قیمتی را از میان زباله بر میدارید، حکمت را حتّی اگر از دشمنان بود فرا گیرید.**بحار، ج 2، ص 97 و 99. ***
فرد حکیم در مسائل سطحی و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتیجهی امور است. نه نزاعی با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر میکند، سخنی بدون علم و آگاهی نمیگوید و در گفتار و رفتارش تناقضی یافت نمیشود.
نعمتهای الهی را ضایع نمیکند و به سراغ بیهودهها نمیرود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را برای خود بخواهد برای آنان میخواهد و هرگز با مردم حیله نمیکند.
حکمت چگونه به دست میآید؟
حکمت، هدیهای است که خداوند به مخلصین عنایت میفرماید. در روایات متعدّد میخوانیم: «مَن اَخلَصَ للّه اربعین صَباحاً ظَهرت یَنابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»، هر کس چهل شبانه روز کارهایش خالصانه باشد، خداوند چشمههای حکمت را از دل او به زبانش جاری میسازد.**جامع الاخبار صدوق، ص 94.***
در حدیث دیگری میخوانیم: کسی که در دنیا زاهد باشد و زرق و برقها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر میکند.**بحار، ج 73، ص 48.*** حفظ زبان، کنترل شکم و شهوت، امانتداری، تواضع و رها کردن مسائل غیر مفید، زمینههای پیدایش حکمت است.**میزان الحکمة***
نمونههای حکمت
خداوند در سورهی اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایی داده و در پایان میفرماید: این اوامر و نواهی حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است، آن دستورها عبارتند از:
یکتاپرستی و دوری از شرک، احسان و احترام به والدین به خصوص در هنگام پیری، گفتار کریمانه وتواضع همراه با محبّت، دعای خیر به آنان، پرداخت حقّ الهی به اولیای خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهیز از اسراف و ولخرجی، میانهروی در مصرف، پرهیز از نسلکشی و عمل نامشروع جنسی، دوری از تصرّف در مال یتیم، ادای حقّ مردم و دوری از کم فروشی، پیروی نکردن از چیزی که به آن هیچ علم و آگاهی نداری ودوری از راه رفتن متکبّرانه.
سپس میفرماید: «ذلک مما اوحی الیک ربّک من الحکمة» این سفارشها نمونههای حکمت الهی است.
آیه
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَابُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ
ترجمه
و (یاد کن) زمانی که لقمان به پسرش در حال موعظهی او گفت: فرزندم! چیزی را همتای خدا قرار نده، زیرا که شرک (به خدا)، قطعاً ستمی بزرگ است.
نکته ها
موعظه، یکی از راههای دعوت به حقّ است و هیچ کس از آن بینیاز نیست. یکی از نامهای قرآن، موعظه است. «قد جائتکم موعظة من ربّکم»**یونس، 57.*** و در کتابهای حدیث، فصلی مخصوصِ مواعظ به چشم میخورد.
در برخی روایات آمده است: گاهی پیامبرصلی الله علیه وآله به جبرئیل میفرمود: «مرا موعظه کن».**مواعظ صدوق، ص 92.*** حضرت علیعلیه السلام نیز گاهی به بعضی از یارانش میفرمود: «مرا موعظه کن، زیرا در شنیدن اثری است که در دانستن نیست».**ده گفتار، شهید مطهری، ص 224.***
پیام ها
1- شیوههای تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «و اذ قال لقمان لابنه»
2- در موعظه باید ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه کنیم. «یا بنیّ»
3- موعظه باید بر اساس حکمت باشد. «و لقد آتینا لقمان الحکمة... و هو یعظه»
4- فرزند، به نصیحت نیاز دارد. از فرزندانمان غافل نشویم. «قال لقمان لابنه»
5 - در تبلیغ، ابتدا از نزدیکان خود شروع کنیم. «قال لقمان لابنه»
6- از بهترین راههای تربیت صحیح فرزند، گفتگوی صمیمی با اوست. «و هو یعظه یا بنیّ»
7- از رسالتهای پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قال لقمان لابنه و هو یعظه»
8 - با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «و هو یعظه یا بنیّ»
9- موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بنیّ»
10- یکی از شرایط تأثیر موعظه، احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است. «یا بنیّ»
11- در ارشاد و موعظه، مسایل اصلی را در اولویّت قرار دهیم. «یعظه... لاتشرک»
12- مهمترین و محوریترین بُعد حکمت، توحید است. «آتینا لقمان الحکمة... قال... لاتشرک»
13- شرک، بزرگترین خطر و اصلیترین مسئله است، در نزد خداوند، همهی دنیا متاع قلیل است، «متاع الدنیا قلیل»**نساء، 77.***، ولی شرک ظلم عظیم است. «لظلمٌ عظیم» یعنی اگر همهی دنیا را به کسی بدهند که مشرک شود، نباید بپذیرد.
14- مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان کنیم. «لاتشرک... انّ الشرک لظلم عظیم»
معنای شرک
شرک، معنای وسیع و گستردهای دارد که بارزترین آن شرک به معنای بتپرستی است و این نوع شرک، به فتوای فقها موجب خروج از جرگهی دین و سبب ارتداد انسان میشود.
شرک معانی دیگری نیز دارد: اطاعت بی چون و چرا از غیر خدا و یا پیروی از هوای نفس که قرآن میفرماید: «و لقد بعثنا فی کلّ امّة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»**نحل، 36.*** و همانا فرستادیم در هر امّتی رسولی، که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. یا میخوانیم: «أفرأیت من اتّخذ الهه هواه»**جاثیه، 23.*** آیا ندیدی کسی که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده است.
در قرآن بیش از 100 مرتبه عبارتِ «دون اللّه» و «دونه» آمده است، یعنی اطاعت و پرستش غیر خدا شرک است. مؤمنان نیز در مواردی که به غیر از فرمان الهی و معیارهای الهی عمل میکنند، از مدار توحید خارج میشوند. «و ما یؤمن اکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون»** یوسف، 106.*** یعنی اکثر مؤمنان، مشرک نیز هستند و تکیهگاههای غیر الهی دارند.
در روایت آمده است که این گونه شرک، از حرکت مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه پوشیدهتر است.
بنابراین شرک، تنها بتپرستی نیست، بلکه وابستگی به هر قدرت، مقام، مال، مدرک، قبیله و هر امری که در جهت خدا نباشد، شرک است.
آثار شرک
1. حبط عمل:
شرک، کارهای خوب انسان را از بین میبرد، همان گونه که آتش، درختانِ سبز یک جنگل را از بین میبرد. قرآن، خطاب به پیامبر میفرماید: «لئن اشرکت لیحبطنّ عملک»**زمر، 65.*** اگر مشرک شوی، تمام اعمالت نابود میشود.
2. اضطراب و نگرانی:
هدف یک فرد خداپرست و موحّد، راضی کردن خدای یکتاست که زود راضی میشود؛ امّا کسیکه به جای خدا در فکر راضی کردن دیگران باشد، دائماً گرفتار اضطراب و نگرانی است. زیرا تعداد مردم زیاد است و هر کدام هم خواستهها و توقّعات گوناگونی دارند.
حضرت یوسفعلیه السلام در زندان به دوستان مشرک خود فرمود: «أأرباب متفرّقون خیر أم اللّه الواحد القهّار»** یوسف، 39.***، آیا چند سرپرست و ارباب بهتر است یا یک خدای واحد.
قرآن میفرماید: مثال کسی که از خدا جدا شود، مثال کسی است که از آسمان پرتاب شود و طعمهی انواع پرندگان قرار گیرد و هر ذرّهی او به مکان دوری پرتاب شود. «و مَن یشرک باللّه فکانّما خَرَّ من السماء فتَخطَفه الطیَر او تَهوی به الرّیح فی مکان سَحیق»**حج، 31.***
آری، توحید و بندگی خالص خداوند، قلعهی محکمی است که انسان را از هدر رفتن، به هر کس دل بستن، دور هر کس چرخیدن، به هر کس امید داشتن، تملّق و ستایش از هر کس و ترسیدن از هر کس، حفظ میکند. در حدیث میخوانیم: «کلمة لاالهالاّاللّه حِصنی فمن دَخل حِصنی أمِنَ من عذابی»** بحار، ج 49، ص 127.***، توحید قلعه و دژ محکمی است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب خداوند در امان خواهد بود.
3. اختلاف و تفرقه:
در جامعهی توحیدی، محور همه چیز خداوند است، رهبر، قانون و راه را خدا تعیین میکند و همه دور همان محور میچرخند، ولی در جامعهی شرک آلود، به جای خدای واحد، طاغوتها، سلیقهها و راههای متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه مینماید. قرآن میفرماید: «لاتکونوا من المشرکین . من الّذین فرّقوا دینهم»** روم، 31 و 32.*** از مشرکان نباشید، از کسانی که (به خاطر سلیقههای شخصی و نظریّات از پیش ساخته)، عامل تفرقه میشوند.
4. خواری و ذلّت در قیامت:
قرآن میفرماید: «لا تَجعل مع اللّه الهاً آخَرَ فتُلقی فی جهنّم مَلوماً مَدحوداً»**اسراء، 39.*** با خدای واحد، معبود دیگری قرار ندهید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.
نشانههای شرک
یکی از نشانههای شرک، بهانهگیری در برابر قانون الهی است. قرآن به بعضی از آنها اشاره نموده، میفرماید:
* آیا هرگاه پیامبر قانونی آورد که با سلیقهی شما هماهنگ نبود، تکبّر میورزید؟ «أفکلّما جاءکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم»**بقره، 87.***
* همین که فرمان جهاد میرسید، میگفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ کتَبتَ علینا القِتال»**نساء، 77.***
* هنگامی که غذا برای گروهی از بنیاسرائیل رسید، گفتند: چرا این غذا؟ «لن نَصبِرَ علی طعام واحد»**بقره، 61.***
* هرگاه خداوند مثالی میزد، میگفتند: چرا این مثال؟ «ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً»**بقره، 26.***
نشانهی دیگر شرک، برتری دادن فامیل، مال، مقام و... بر اجرای دستور خداست. در آیه 24 سوره توبه میخوانیم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فامیل، ثروت، تجارت و مسکن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوبتر باشد، منتظر قهر خدا باشید.
شرک به قدری خطرناک است که با وجود آن که قرآن چهار مرتبه در کنار توحید، به احسانِ والدین سفارش کرده؛ امّا اگر والدین فرزند خود را به غیر خدا فرا خوانند، قرآن میفرماید: نباید از آنها اطاعت کرد.**عنکبوت، 8 و لقمان، 15.***
انگیزههای شرک
مردم، یا به خاطر قدرت به سراغ کسی میروند که قرآن میفرماید: تمام مردم حتّی قدرت آفریدن یک مگس را ندارند، «لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له»**حج، 73.***
یا به خاطر لقمه نانی به سراغ این و آن میروند، که قرآن میفرماید: «لایملکون لکم رزقاً»**عنکبوت، 17.***
یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ کسی میروند که قرآن میفرماید: «فانّ العزّة للّه جمیعاً»**نساء، 139.***
یا به خاطر نجات از مشکلات، دور کسی جمع میشوند که قرآن میفرماید: «فلایملکون کشف الضرّ عنکم»**اسراء، 56.***
و در جای دیگر میفرماید: کسانی که به جای خدا به سراغشان میروید، بندگانی مثل خودتان هستند: «عباد امثالکم»**اعراف، 194.*** چرا شما بهترین آفریننده را رها میکنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تذرون احسن الخالقین»** صافّات، 125.***
مبارزه با شرک
اوّلین پیام و هدف تمام انبیا، مبارزه با شرک و دعوت به بندگی خالصانه خداوند است.«ولقد بعثنا فی کلّ اُمّة رسولاً اَنِ اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت»**نحل، 36.***
تمام گناهان، مورد عفو قرار میگیرد، جز شرک. «اِنّ اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک»** نساء، 48 و 116.*** انبیا مأمور بودند با صراحت کامل از انواع شرکها برائت جویند.**هود، 54.*** شریک قرار دادن برای خداوند مردود است، گرچه درصد آن بسیار کم باشد. اگر 99% کار برای خداوند و تنها یک درصد آن برای غیر خدا باشد، تمام کار باطل است. چنانکه قرآن میفرماید: «و اعبدوا اللّه و لا تشرکوا به شیئاً»** نساء، 36.***
نه تنها بتها و طاغوتها، بلکه انبیا و اولیای الهی نیز نباید شریک خداوند قرار گیرند. خداوند به حضرت عیسی میفرماید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را شریک خدا قرار دهید. «أأنتَ قلتَ للناس اتّخذونی وامّی الهَین من دون اللّه»**مائده، 116.*** شریک دانستن برای خداوند، افترا، تهمت و گناه بزرگ است. «و مَن یشرک باللّه فقد افتری اثماً عظیماً»**نساء، 48.***
شرک، به قدری منفور است که خداوند میفرماید: پیامبر و مؤمنان حقّ ندارند برای مشرکان، حتّی اگر از خویشاوندانشان باشند، استغفار نمایند. «ما کان للنبیّ والّذین آمنوا اَن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قُربی»**توبه، 113.***
اسلام، با استدلال و منطق به مبارزه با شرک میپردازد و میفرماید: غیر خدا چه آفریده که شما به آن دل بستهاید؟! «ماذا خلقوا من الارض»**فاطر، 40.*** مرگ و حیات شما به دست کیست؟ عزّت و ذلّت شما به دست کیست؟<
آری، رها کردن خداوندی که قدرت و علم بی نهایت دارد و به سراغ افراد و اشیائی رفتن که هیچ کاری به دستشان نیست، بزرگترین ظلم به انسانیّت است. اسیر جماد و انسان شدن و تکیه به صنعت کردن و کمک از عاجز خواستن خردمندانه نیست. یکی از اهداف نقل داستانها و تاریخ گذشتگان در قرآن، ریشه کن کردن رگههای شرک است.
زمانی شاه ایران با تکیه بر ابرقدرتها مردم ایران را سرکوب میکرد، ولی چیزی نگذشت که گریهکنان و با ذلّت گریخت و این است معنای آیه که میفرماید: به سراغ غیر خدا رفتن عاقبتی جز سرافکندگی ندارد.
آیه
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ
ترجمه
و ما انسان را دربارهی پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را حمل کرد، در حالی که هر روز ناتوانتر میشد، (و شیر دادن) و از شیر گرفتنش در دو سال است، (به او سفارش کردیم که) برای من و پدر و مادرت سپاس گزار، که بازگشت (همه) فقط به سوی من است.
نکته ها
کلمهی «وَهن»، به معنای ضعف جسمانی است، چنانکه «توهین» به معنای تضعیفِ شخصیّت است.
دایرهی احسان، گستردهتر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت میشود، ولی انفاق معمولاً در کمکهای مالی به کار میرود. در قرآن کریم، احسان به والدین در کنار توحید مطرح شده است. «و قَضی ربّک اَلاّ تعبدوا اِلاّ ایّاه و بالوالدین احسانا»**اسراء، 23.***
در آیه مورد بحث، ابتدا دربارهی نیکی به والدین سفارش شده، سپس به دوران بارداری مادر اشاره کرده تا وجدان اخلاقی انسان را تحریک و بیدار کند و به او تذکّر دهد که گذشتهها را فراموش نکند. همواره به یاد داشته باشد که مادرش او را حمل کرد و از شیرهی جانش به او داد و به خاطر آسایش او از خواب و خوراک خود صرف نظر کرد که هیچ کس حاضر نبود چنین زحمت هایی را تحمّل کند. چون حقّ مادر بیشتر در معرض تضییع است و یا حقّ او بیش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده است.
والدین و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آیهی قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در این آیه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدین.
پیام ها
1- از سخن حقّ پیروی کنیم، چه موعظهی بندهی خدا باشد، «لقمان» و چه وصیّت خداوند سبحان. «وصّینا»
2- همهی انسانها، در هر رتبه و شرایطی که باشند مدیون والدین هستند. «وصّینا الانسان» («الانسان»، شامل همهی مردم میشود)
3- احترام والدین، حقّی است انسانی نه فقط اسلامی، حتّی والدین کافر را باید احسان نمود. «وصّینا الانسان بوالدیه»
4- آن که زحمت بیشتری میکشد، باید به صورت ویژه تقدیر شود و نامش جداگانه برده شود. «والدیه - اُمّه»
5 - در فرمانهای عمومی، باید استدلال نیز عام باشد. (چون مخاطب، همه انسانها هستند، بارداری مادران مطرح است که مربوط به همهی مردم است و هر انسانی مادر دارد). «حملته اُمّه»
6- به بهانه آن که کاری، وظیفهی طبیعی فردی است، نباید از سپاس و احسان او، شانه خالی کنیم. (بارداری، امری طبیعی است، ولی ما مسئولیّت داریم که به مادر احترام گذاریم و از زحمات او قدردانی کنیم). «حملته اُمّه»
7- یادی از گذشتهها کنیم تا روحیّهی شکرگزاری در ما زنده شود. «حملته اُمّه»
8 - دوران بارداری و شیردادن، از عوامل پدیدآورندهی حقوق مادر بر فرزند و مهمترین دوران شکلگیری شخصیّت فرزند است. «حملة اُمّه... و فصاله»
9- جدا کردن کودک از شیر میتواند در خلال دو سال باشد و واجب نیست بعد از پایان دو سال باشد. (کلمهی «فصال»، به معنای بازگرفتن کودک از شیر است و «فی عامین»، نشان آن است که در لابلای دو سال نیز میتوان کودک را از شیر گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.)
10- تحمّل سختی در راه انجام وظیفه، سرچشمهی پیدایش حقوق فوق العاده است. کسانی که با وجود ضعف و خستگی بار مسئولیّتی را بر دوش میکشند، حقّ بیشتری بر انسان دارند. «وهناً علی وهن»
11- سپاسگزاری از والدین، از جایگاه والایی نزد خداوند برخوردار است. «ان اشکر لی و لوالدیک» بعد از شکر خداوند، تشّکر از والدین مطرح است.
12- سرانجام همهی ما به سوی خداست، پس از ناسپاسی نسبت به والدین بترسیم. «الیّ المصیر»
13- ایمان به رستاخیز، انگیزهی عمل صالح از جمله احسان به والدین است. «الیّ المصیر»
14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدین مقدّم است. «ان اشکر لی و لوالدیک» تشکّر و احسان به والدین، ما را از خداوند غافل نکند.
در پایانِ پیامهای این آیه، به طور گذرا به دو بحثِ احسان به والدین و شکر خداوند، اشاره اجمالی داریم:
احسان به والدین
در آیههای 83 سورهی بقره، 36 سورهی نساء ، 151 سورهی انعام و 23 سورهی اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده، ولی در سورهی لقمان، احسان به والدین به صورت وصیّت الهی مطرح شده است.
در موارد متعدّدی از قرآن، تشکّر از والدین در کنار تشکّر از خدا مطرح شده و در بعضی موارد نیز به زحمات طاقت فرسای مادر اشاره شده است.
جایگاه والدین به قدری بلند است که در آیهی بعد میفرماید: اگر والدین تلاش کردند تو را به سوی شرک گرایش دهند، از آنان اطاعت نکن، ولی باز هم رفتار نیکوی خود را با آنان قطع نکن. یعنی حتّی در مواردی که نباید از آنان اطاعت کرد، نباید آنها را ترک کرد.
آری، احترام به والدین از حقوق انسانی است، نه از حقوق اسلامی، از حقوق دائمی است، نه از حقوق موسمی و موقّت.
در روایات میخوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است، خوب باشند یا بد، زنده باشند یا مرده.
0
پیامبر را دیدند که از خواهر رضاعی خود بیش از برادر رضاعیاش احترام میگیرد، دلیل آن را پرسیدند، حضرت فرمود: «چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام میگذارد».**کافی، ج 2، ص 161.***
در قرآن میخوانیم که حضرت یحیی و حضرت عیسیعلیهما السلام هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند.**مریم، 14 و 32.***
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمود: «بعد از نماز اوّل وقت، کاری بهتر از احترام به والدین نیست».** میزان الحکمه.***
در کربلا، پدری را شهید کردند و فرزندش به یاری امام برخواست. امام حسینعلیه السلام به فرزند فرمود: «برگرد، زیرا مادرت داغ شوهر دیده و شاید تحمّل داغ تو را نداشته باشد. جوان گفت: مادرم مرا به میدان فرستاده است».**اعیان الشیعه، ج 1، ص 607.***
گسترهی معنای والدین
در فرهنگ اسلام، به رهبر آسمانی، معلّم و مربّی و پدرِ همسر نیز پدر گفته میشود.
در روزهای پایانی عمر پیامبر که حضرت در بستر بیماری بودند، به علیعلیه السلام فرمودند: به میان مردم برو و با صدای بلند بگو:
لعنت خدا بر هر کس که عاقّ والدین باشد،
لعنت خدا بر هر بردهای که از مولایش بگریزد،
لعنت خدا بر هر کسی که حقّ اجیر و کارگر را ندهد.
حضرت علیعلیه السلام آمد و در میان مردم این جملات را گفت و برگشت. بعضی از اصحاب این پیام را ساده پنداشتند و پرسیدند: ما دربارهی احترام به والدین و مولا و اجیر قبلاً این گونه سخنان را شنیده بودیم، این پیام تازهای نبود که پیامبر از بستر بیماری برای ما بفرستد. حضرت که متوجّه شد مردم عمق پیام او را درک نکردهاند، بار دیگر علیعلیه السلام را فرستاد و فرمود: به مردم بگو:
مُرادم از عاقّ والدین، عاق کردن رهبر آسمانی است. یا علیّ! من و تو پدر این امّت هستیم و کسی که از ما اطاعت نکند عاقّ ما میشود.
من و تو مولای این مردم هستیم و کسانی که از ما فرار کنند، مورد قهر خدا هستند.
من و تو برای هدایت این مردم اجیر شدهایم و کسانی که حقّ اجیر را ندهند، مورد لعنت خدا هستند.
در این ماجرا ملاحظه میفرمایید که گرچه احسان و اطاعت از والدین یک معنای معروف و رسمی دارد، ولی در فرهنگ اسلام مسأله از این گستردهتر است.
شکر خداوند
خداوند، نیازی به عبادت و تشکّر ما ندارد و قرآن، بارها به این حقیقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بینیاز است.**نمل، 40 ؛ لقمان، 12 و زمر، 7.*** ولی توجّه ما به او، مایهی عزّت و رشد خود ماست، همان گونه که خورشید نیازی به ما ندارد، این ما هستیم که اگر منازل خود را رو به خورشید بسازیم، از نور و روشنایی آن استفاده میکنیم.
یکی از ستایشهایی که خداوند در قرآن از انبیا دارد، داشتن روحیهی شکرگزاری است. مثلاً دربارهی حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتی که در برابر بیوفایی همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شکر او یاد کرده و او را شاکر مینامد. «کان عبداً شکوراً»** اسراء، 3.***
بارها خداوند از ناسپاسی اکثر مردم شکایت کرده است.
البتّه توفیق شکر خداوند را باید از خدا خواست، همان گونه که حضرت سلیمان از او چنین درخواست کرد: «ربّ اوزعنی أن أشکر نعمتک الّتی انعمت علیّ»** نمل، 19. («اوزعنی»، یعنی به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شکر نعمتهایت، مرحمت فرما.)*** ما غالباً تنها به نعمتهایی که هر روز با آنها سر و کار داریم توجّه میکنیم و از بسیاری نعمتها غافل هستیم، از جمله آنچه از طریق نیاکان و وراثت به ما رسیده و یا هزاران بلا که در هر آن از ما دور میشود و یا نعمتهای معنوی، مانند ایمان به خدا و اولیای او، یا تنفّر از کفر و فسق و گناه که خداوند در قرآن از آن چنین یاد کرده است: «حبّب الیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان»**حجرات، 7.***
علاوه بر آنچه بیان کردیم، بخشی از دعاهای معصومین نیز توجّه به نعمتهای الهی و شکر و سپاس آنهاست، تا روح شکرگزاری را در انسان زنده و تقویت کند.
شکر الهی، گاهی با زبان و گفتار است و گاهی با عمل و رفتار.
در حدیث میخوانیم: هرگاه نعمتی از نعمتهای الهی را یاد کردید، به شکرانهی آن صورت بر زمین گذارده و سجده کنید و حتّی اگر سوار بر اسب هستید، پیاده شده و این کار را انجام دهید و اگر نمیتوانید، صورت خود را بر بلندی زین اسب قرار دهید و اگر این کار را هم نمیتوانید، صورت را بر کف دست قرار داده و خدا را شکر کنید.** کافی، باب الشکر، حدیث 25.***
نمونههای شکر عملی
1. نماز، بهترین نمونهی شکر خداوند است. خداوند به پیامبرش میفرماید: به شکرانهی اینکه ما به تو «کوثر» و خیر کثیر دادیم، نماز بر پا کن. «انّا أعطیناک الکوثر . فصلّ لربّک و انحر»**کوثر، 1 - 2.***
2. روزه؛ چنانکه پیامبران الهی به شکرانه نعمتهای خداوند، روزه میگرفتند.**وسائل، ج10، ص 446***
3. خدمت به مردم. قرآن میفرماید: اگر بیسوادی از باسوادی درخواست نوشتن کرد، سر باز نزند و به شکرانه سواد، نامهی او را بنویسد. «ولا یأب کاتب أن یکتب کما علّمه اللّه»** بقره، 282.*** در اینجا نامه نوشتن که خدمت به مردم است، نوعی شکر نعمت سواد دانسته شده است.
4. قناعت. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: «کن قَنِعاً تکن اشکر النّاس»** مستدرک، ج11، ح12676.*** قانع باش تا شاکرترین مردم باشی.
5. یتیم نوازی. خداوند به پیامبرش میفرماید: به شکرانهی اینکه یتیم بودی و ما به تو مأوا دادیم، پس یتیم را از خود مران. «فامّا الیتیم فلاتقهر»**ضحی، 9.***
6. کمک به محرومان و نیازمندان. خداوند به پیامبرش میفرماید: به شکرانهی اینکه نیازمند بودی و ما تو را غنی کردیم، فقیری را که به سراغت آمده از خود مران. «و امّا السائل فلاتنهر»** ضحی، 10.***
7. تشکّر از مردم. خداوند به پیامبرش میفرماید: برای تشکّر و تشویق زکات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زیرا درود تو، آرامبخش آنان است. «و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم»**توبه، 103.***
تشکّر از مردم تشکر از خداوند است، همان گونه که در روایت آمده است: کسی که از مخلوق تشکّر نکند، از خداوند شکرگزاری نکرده است. «مَن لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه»**عیونالاخبار، ج2، ص24.***
تلخیها هم تشکّر میخواهد
قرآن میفرماید: «عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أن تحبّوا شیئاً و هو شرّ لکم»**بقره، 216.*** چه بسیار چیزهایی که شما دوست ندارید، ولی در حقیقت به نفع شماست و چه بسیار چیزهایی که شما دوست دارید، ولی به ضرر شماست.
اگر بدانیم؛ دیگران مشکلات بیشتری دارند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، توجّه ما را به خداوند بیشتر میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور ما را میشکند و سنگدلی ما را برطرف میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان میاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار میاندازد.
اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمتهای گذشته را به ما یادآوری میکند.
اگر بدانیم؛ مشکلات، کفّارهی گناهان است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداشهای اُخروی است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است.
اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایی صبر خود و یا سبب شناسایی دوستان واقعی است.
و اگر بدانیم؛ ممکن بود مشکلات بیشتر یا سختتری برای ما پیش آید، خواهیم دانست که تلخیهای ظاهری نیز در جای خود شیرین است.
آری، برای کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است؛ امّا برای والدین که رشد و بینش بیشتری دارند، ترش و شیرین هردو خوشایند است.
حضرت علیعلیه السلام در جنگ اُحد فرمود: شرکت در جبهه از مواردی است که باید شکر آن را انجام داد. «و لکن من مواطن البشری و الشکر»** نهجالبلاغه، خطبه156.*** و دختر او حضرت زینبعلیها السلام در پاسخ جنایتکاران بنیامیّه فرمود: در کربلا جز زیبایی ندیدم. «ما رأیت الاّ جمیلاً»**بحار، ج 45، ص 116.***
به یکی از اولیای خدا گفته شد حقّ تشکّر از خداوند را بجا آور. او گفت: من از تشکّر و سپاس او ناتوانم. خطاب آمد: بهترین شکر همین است که اقرار کنی من توان شکر او را ندارم. سعدی گوید:
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که زتقصیر خویش
عذر به درگاه خدا آورد
آیه
وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه
و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش کردند چیزی را که بدان علم نداری، شریک من سازی، از آنان فرمان مبر، ولی با آنان در دنیا به نیکی رفتار کن، و راه کسی را پیروی کن که به سوی من باز آمده است، پس بازگشت شما به سوی من است، من شما را به آنچه عمل میکردید آگاه خواهم ساخت.
نکته ها
در قرآن، سه نوع اطاعت داریم:
1. اطاعت مطلق نسبت به خداوند، پیامبر و اولی الامر. «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»** نساء، 59.***
2. عدم اطاعت مطلق از کافران، منافقان، مفسدان، گناهکاران، ظالمان و... .«و لاتطع الکافرین و المنافقین»**احزاب، 1.***، «لاتطع منهم آثماً أو کفوراً»** انسان، 24.***، «لا تتّبع سبیل المفسدین»**ص، 26.***
3. اطاعت مشروط نسبت به والدین؛ یعنی اگر دستورهای مفید یا مباح دادند، لازم است پیروی کنیم؛ امّا اگر تلاش کردند فرزند را به غیر خدا فراخوانند نباید اطاعت کرد.
پیام ها
1- انسان به طور فطری گرایش توحیدی دارد و دیگران برای مشرک کردن او تلاش میکنند. «جاهداک»
2- در کنار بیان کلیّات، به تبصرهها نیز توجّه داشته باشیم. (در کنار سفارش به اطاعت از والدین «وَصّینا الانسان»، به انحرافات احتمالی والدین نیز توجّه شده است). «جاهداک علی ان تشرک»
3- شرک، هیچ گونه منطق علمی ندارد. «لیس لک به علم»
4- تقلید کورکورانه ممنوع است. «ما لیس لک به علم فلا تطعهما»
5 - حقّ خدا، بر هر حقّی از جمله حقّ والدین، مقدّم است. «فلاتطعهما»
6- هرگاه الگویی را از کسی میگیریم، الگوی مناسب دیگری را جایگزین آن کنیم. «فلاتطعهما - واتبع»
7- در موارد انحرافی، اطاعت از والدین لازم نیست، ولی زندگی عادّی را باید حفظ کرد. «فلا تطعهما و صاحبهما فیالدنیا معروفا»
8 - همزیستی مسالمتآمیز با غیر مسلمانان، بدون تبعیّت از فرهنگ آنان جایز است. «فلاتطعهما و صاحبهما... معروفا»
9- کار خوب و معروف در هیچ حالی نباید ترک شود. «صاحبهما فیالدنیا معروفا»
10- تا آخر عمر باید با والدین به نیکی رفتار کرد. (حتّی با والدین مشرک) «صاحبهما فیالدنیا معروفا»
11- انسانهای خدایی، شایسته الگو شدن هستند. «واتّبع سبیل مَن اناب الیّ»
12- گاهی در انتخاب عقیده و رفتار در خانواده، تفکیک لازم است؛ در زندگی دنیوی همراه با والدین، ولی در پیروی کردن، راه پاکان و صالحان. «واتّبع سبیل مَن اَناب الیّ»
13- ایمان به معاد، ضامن اصلاح امور و اطاعت انسان از راه خداست. «الیَّ مرجعکم»
14- قیامت عرصهی حضور انسانها در محضر الهی است. «الیَّ مرجعکم فاُنبّئکم»
آیه
یَا بُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ
ترجمه
ای فرزندم! اگر (عمل تو) همسنگ دانهی خردلی باشد و در دل تخته سنگی یا در آسمانها یا در زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد، زیرا که خداوند دقیق و آگاه است.
نکته ها
«خردل» گیاهی است با دانههای سیاه رنگ و بسیار کوچک که دانههای آن در کوچکی و حقارت ضربالمثل است.
پیام ها
1- توجّه دادن فرزند به علم و قدرت الهی، نشانهی حکمت است. «آتینا لقمان الحکمة... یا بنیّ...»
2- در موعظه، برای هر توصیهای نام مخاطب را تکرار کنیم. (تکرار «یا بُنیّ» در این سوره و تکرار «یا ابت» در سورهی مریم آیات 40 تا 45).
3- ایمان انسان به حضور عملش در قیامت، سرچشمهی اصلاح اوست. «اِن تک مثقال حبّة... یأت بها اللّه»
4- در یک ارزیابی و نظارت کامل، باید کوچکترین کارها نیز مورد توجّه قرار گیرد. «مثقال حبّة من خردل»
5 - کوچکی، «خَردَل» سفتی، «صَخرَة» دوری و ناپیدایی، «السّموات، الارض»، در علم الهی و قدرت احضار عمل اثری ندارد. «یأت بها اللّه»
6- خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز تواناست. «یأت بها اللّه... لطیف خبیر»
7- اعمال انسان، در این جهان از بین نمیرود. «یأت بها اللّه»
8 - حسابرسی خداوند دقیق است، زیرا او لطیف است. «لطیفٌ خبیر»
آیه
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَی مَآ أَصَابَکَ إِنَّ ذَ لِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ
ترجمه
فرزندم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و بر آنچه از سختیها به تو میرسد مقاومت کن که این (صبر) از امور واجب و مهم است.
نکته ها
مراد از «عَزم» در اینجا، یا عزم و ارادهی قطعی خداوند بر انجام این امور است و یا لزوم عزم و تصمیم جدّی انسان بر انجام آنها.
با این که در قرآن، 28 مورد در کنار نماز از زکات یاد شده؛ امّا در این جا کنار نماز امر به معروف ذکر شده است. شاید به خاطر آن که در این آیه مورد خطاب فرزند است وفرزندان معمولاً ثروتی ندارند که زکات بپردازند. «أقم الصّلاة وامر بالمعروف»
حضرت علیعلیه السلام میفرماید: در مشقت و سختیهایی که در راه امر به معروف و نهی از منکر به تو میرسد، صبر کن.**تفسیر مجمعالبیان.***
صبر، گاهی در برابر مصیبت است، «و بشّرالصّابرین . الّذین اذا أصابتهم مصیبة»**بقره، 156 - 155.*** گاهی در برابر انجام وظیفه، «وامر بالمعروف و انه عن المنکر واصبر علی ما أصابک) و گاهی در برابر گناه، چنانکه یوسف در زندان گفت: «ربّ السّجن أحبّ الیّ...» پروردگار! زندان نزد من بهتر از ارتکاب گناهی است که مرا به آن میخوانند، تا آنجا که فرمود: «انّه مَن یتّق و یصبر فانّ اللّه لا یضیع اجر المحسنین»** یوسف، 90.***
پیام ها
1- یکی از وظایف والدین نسبت به فرزندان، سفارش به نماز است. «یا بُنیّ أَقِم الصّلاة»
2- پاکسازی درونی را با دوری از شرک و بازسازی روحی را با نماز آغاز کنیم. «لاتشرک... اقم الصلاة»
3- وجوب امر به معروف و نماز، مخصوص دین اسلام نیست. (قبل از اسلام نیز، لقمان سفارش به نماز کرده است) «یا بُنیّ أقم الصّلاة وامر بالمعروف»
4- فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز، مؤمن و خدایی، و از طریق سفارش به امر به معروف و نهی از منکر، افرادی مسئول و اجتماعی تربیت کنیم. «یا بُنیّ أقم الصّلاة وامر بالمعروف»
5 - آگاهی فرزندان خود را به قدری بالا ببریم که معروفها و منکرها را بشناسند تا بتوانند امر و نهی کنند. «یا بُنیّ - وَ امُر - وَ انْهَ»
6- بعد از توجّه به مبدأ و معاد، مهمترین عمل، نماز است. «أقم الصّلاة»
7- کسی که میخواهد در جامعه امر و نهی کند و قهراً با هوسهای مردم درگیر شود، باید به وسیلهی نماز خودسازی و خود را از ایمان سیراب کند. «أقم الصّلاة وامر بالمعروف»
8 - فرزندان خود را آمر به معروف و ناهی از منکر بار آوریم. «وامر بالمعروف...»
9- امر به معروف، همیشه قبل از نهی از منکر است. «وامر بالمعروف وانه عن المنکر» رشد معروفها در جامعه، مانع بروز بسیاری از منکرات میگردد.
10- در مسیر حقّ بودن کافی نیست، لازم است دیگران را نیز به مسیر حقّ دعوت کنیم. «وامر بالمعروف» چنانکه در سوره عصر میخوانیم: «الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ»
11- در تبلیغ دین و اجرای فریضهی امر به معروف و نهی از منکر، باید صبر و سعهی صدر داشته باشیم. «واصبر علی ما أصابک» نهی از منکر، با تلخیها و نیشزدنهای گناهکاران همراه است، مبادا عقبنشینی کنیم.
12- پدر حکیم، رسیدن سختی به فرزندش را میپذیرد و فرمان صبر میدهد، ولی ضربه به مکتبش را که سکوت در برابر فساد باشد، هرگز. «و انه عن المنکر و اصبر علی ما أصابک»
13- امر به معروف و نهی از منکر از مسایل مهم است و صبر در برابر آنچه در این راه به انسان میرسد ارزش دارد. «انّ ذلک من عزم الامور»
سیمایی از نماز
به مناسبت سفارش به نماز و امر به معروف در این آیه، اکنون به توضیح مختصری پیرامون این دو فریضه میپردازیم:
* نماز، سادهترین، عمیقترین و زیباترین رابطهی انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانی بوده است.
* نماز، تنها عبادتی است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر بالای بلندی رفته و با صدای بلند، شعارِ «حیّ علی الصّلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیرالعمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره اندیشههای ناب اسلامی را اعلام و غافلان را بیدار کنند.
* نماز به قدری مهم است که حضرت ابراهیمعلیه السلام هدف خود را از اِسکان زن و فرزندش در صحرای بیآب و گیاه مکّه، اقامهی نماز معرّفی میکند، نه انجام مراسم حج.
* امام حسینعلیه السلام ظهر عاشورا برای اقامهی دو رکعت نماز، سینهی خود را سپر تیرهای دشمن قرار داد.
* قرآن، به حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهما السلام دستور میدهد که مسجد الحرام را برای نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند. آری، نماز به قدری مهم است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیلعلیهم السلام خادم مسجد و محل برپایی نماز بودهاند.
* نماز، کلید قبولی تمام اعمال است و امیرالمؤمنینعلیه السلام به استاندارش میفرماید: بهترین وقت خود را برای نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهای تو در پرتو نمازت قبول میشود.**نهجالبلاغه، نامه 27.***
* نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرامبخش دلهاست.
* نماز، در بیشتر سورههای قرآن، از بزرگترین سوره (بقره) تا کوچکترین آن (کوثر) مطرح است.
* نماز، از هنگام تولّد در زایشگاه که در گوش نوزاد اذان و اقامه میگویند تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز میخوانند، جلوه میکند.
* هم برای حوادث زمینی مانند زلزله و بادهای ترسآور آمده و هم برای حوادث آسمانی مانند خسوف و کسوف، نماز آیات واجب گشته و حتّی برای طلب باران، نماز باران آمده است.
* نماز، انسان را از انجام بسیاری منکرات و زشتیها باز میدارد.**عنکبوت، 45.***
در نماز، تمام کمالات به چشم میخورد که ما چند نمونه از آن را بیان میکنیم:
* نظافت و بهداشت را در مسواک زدن، وضو، غسل و پاک بودن بدن و لباس میبینیم.
* جرأت، جسارت و فریاد زدن را از اذان میآموزیم.
* حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد میگیریم.
* توجّه به عدالت را در انتخاب امام جماعت عادل مییابیم.
* توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانی که در صف اوّل میایستند، به دست میآوریم.
* جهتگیری مستقل را در قبله احساس میکنیم. آری، یهودیان به سویی و مسیحیان به سوی دیگر مراسم عبادی خود را انجام میدهند و مسلمانان باید مستقل باشند و لذا به فرمان قرآن، کعبه، قبلهی مستقل مسلمانان میشود، تا استقلال در جهتگیری آنان حفظ شود.
* مراعات حقوق دیگران را در این میبینیم که حتّی یک نخ غصبی، نباید در لباس نمازگزار باشد.
* توجّه به سیاست را آنجا احساس میکنیم که در روایات میخوانیم: نمازی که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد، قبول نیست.
* توجّه به نظم را در صفهای منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارشهایی که برای پاکی و نظافت مسجد و مسجدیها داده شده است، میبینیم.
* توجّه به خدا را در تمام نماز، توجّه به معاد را در «مالک یوم الدین»، توجّه به انتخاب راه را در «اهدنا الصراط المستقیم»، انتخاب همراهان خوب را در «صراط الّذین انعمت علیهم»، پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غیر المغضوب علیهم و لاالضّالّین»، توجّه به نبوّت و اهلبیت پیامبرصلی الله علیه وآله را در تشهّد و توجّه به پاکان و صالحان را در «السلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین» میبینیم.
* توجّه به تغذیهی سالم را آنجا میبینیم که در حدیث آمده است: اگر کسی مشروبات الکلی مصرف کند، تا چهل روز نمازش قبول نیست.
* آراستگی ظاهر را آنجا میبینیم که سفارش کردهاند از بهترین لباس، عطر و زینت در نماز استفاده کنیم و حتّی زنها وسایل زینتی خود را در نماز همراه داشته باشند.
* توجّه به همسر را آنجا میبینیم که در حدیث میخوانیم: اگر میان زن و شوهری کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانی کنند، نماز هیچ کدام پذیرفته نیست.
اینها گوشهای از آثار و توجّهاتی بود که در ضمن نماز به آن متذکّر میشویم. امام خمینیقدس سره فرمود: «نماز، کارخانهی انسانسازی است».
امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف، یعنی سفارش به خوبیها و نهی از منکر، یعنی بازداشتن از بدیها.
انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّی ندارد، زیرا لقمان به فرزندش میگوید: «یا بنّی أقم الصّلاة و امر بالمعروف...»
امر به معروف، نشانهی عشق به مکتب، عشق به مردم، علاقه به سلامتی جامعه و نشانهی آزادی بیان، غیرت دینی، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانهی فطرت بیدار و نظارت عمومی و حضور در صحنه است.
امر به معروف و نهی از منکر، سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار برای جلوگیری از خلاف و ایجاد نوعی انضباط اجتماعی است. قرآن میفرماید: شما مسلمانان بهترین امّت هستید، زیرا امر به معروف و نهی از منکر میکنید.**آل عمران، 110.***
حضرت علیعلیه السلام میفرماید: امر به معروف و نهی از منکر، مصلحت عامّه است.** نهج البلاغه، حکمت 252.*** چنانکه در حدیث دیگر میخوانیم: کسی که جلوی منکر را نگیرد، مانند کسی است که مجروحی را در جاده رها کند تا بمیرد.**کنز العمّال، ج 3، ص 170.***
پیامبرانی همچون حضرت داود و حضرت عیسیعلیهما السلام به کسانی که نهی از منکر نمیکنند، لعنت فرستادهاند.**مائده، 78.***
قیام امام حسین علیه السلام برای امر به معروف و نهی از منکر بود. «انما خرجتُ لطلب الاصلاح فی امّة جدّی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر»**بحار، ج 44، ص 328.***
در حدیث میخوانیم: به واسطهی امر به معروف و نهی از منکر، تمام واجبات به پا داشته میشود.** کافی، ج 5، ص 55 .***
قرآن میفرماید: اگر در مجلسی به آیات الهی توهین میشود، جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود.**نساء، 140 و انعام، 67.***
انسان باید هم در دل از انجام گناه ناراحت باشد، هم با زبان، آن را نهی کند و هم با اِعمال قدرت و قانون، مانع انجام آن شود.
اگر کسی را به کار خوبی دعوت کردیم، در پاداش کارهای خوب او نیز شریک هستیم، ولی اگر در برابر فساد، انحراف و گناه ساکت نشستیم، به تدریج فساد رشد میکند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد.
سکوت و بی تفاوتی در مقابل گناه، سبب میشود که گناه کردن عادّی شود، گنهکار جرأت پیدا کند، ما سنگدل شویم، شیطان راضی گردد و خدا بر ما غضب نماید.
امر به معروف و نهی از منکر، دو وظیفهی الهی است و توهّماتی از این قبیل که:
گناه دیگران کاری به ما ندارد، آزادی مردم را سلب نکنیم، من اهل ترس وخجالت هستم، با یک گل که بهار نمیشود، عیسی به دین خود موسی به دین خود، ما را در یک قبر قرار نمیدهند، دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟ با نهی از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست میدهم، و امثال آن، نمیتوانند این تکلیف را از دوش ما بردارند. البتّه امر به معروف و نهی از منکر باید آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه وحتّی المقدور مخفیانه باشد.
گاهی باید خودمان بگوییم، ولی آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمیشود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند.
حتّی اگر برای مدّت کوتاهی میتوان جلوی فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار میتوان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد.
آیه
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
ترجمه
و روی خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشی را دوست ندارد.
نکته ها
«تَصعیر»، نوعی بیماری است که شتر به آن گرفتار میشود و گردنش کج میشود. لقمان به فرزندش میگوید: تو بر اساس تکبّر مثل شترِ بیمار، گردنت را با مردم کج نکن.
«مَرَح»، به معنای شادی زیاد است که در اثر مال و مقام به دست میآید.
«مُختال» به کسی گویند که بر اساس خیال و توهّم خود را برتر میداند، و «فَخور» به معنای فخرفروش است.
تکبّر، هم توهین به مردم است، هم زمینه ساز رشد کدورتهای جدید و هم تحریک کنندهی کینههای درونی قدیم.
در حدیث میخوانیم: هر کس با تکبّر در زمین راه رود، زمین و هر موجودی که زیر و روی آن است، او را لعنت میکنند.**تفسیر نورالثقلین.***
پیام ها
1- با مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، با خوشرویی رفتار کنیم. «لاتصعّر خدّک للنّاس»
2- تکبّر ممنوع است، حتّی در راه رفتن. «لاتمش فی الارض مرحا»
3- از عامل خشنودی خداوند برای تشویق و از ناخشنودی او برای ترک زشتیها و گناهان استفاده کنیم. «انّ اللّه لایحبّ»
4- به موهومات، خیالات و بلندپروازیها خود را گرفتار نسازیم. «مُختال»
5 - بر مردم فخر فروشی نکنیم. «انّ اللّه لایحبّ کلّ مُختال فَخور»
تواضع
در این آیه لقمان به فرزندش میگوید: در زمین متکبرانه راه نرو «لاتمش فی الارض مرحاً» و در سورهی فرقان، اوّلین نشانهی بندگان خوب خدا، حرکت متواضعانهی آنهاست.«و عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الارض هَونا»**فرقان، 63.***
یکی از اسرار نماز که در سجدهی آن بلندترین نقطه بدن را (حداقل در هر شبانه روز 34 مرتبه در هفده رکعت نماز واجب) روی خاک میگزاریم، دوری از تکبّر، غرور و تواضع در برابر خداوند است.
گرچه تواضع در برابر تمام انسانها لازم است؛ امّا در برابر والدین، استاد و مؤمنان لازمتر است. تواضع در برابر مؤمنان، از نشانههای برجستهی اهل ایمان است. «اذّلة علی المؤمنین»**مائده، 54.***
بر خلاف تقاضای متکبّران که پیشنهاد دور کردن فقرا را از انبیا داشتند، آن بزرگواران میفرمودند: ما هرگز آنان را طرد نمیکنیم. «و ما انا بطارد الّذین آمنوا»**هود، 29.***
انسانِ ضعیف و ناتوانی که از خاک و نطفه آفریده شده، و در آینده نیز مرداری بیش نخواهد بود، چرا تکبّر میکند؟!
مگر علم محدود او با فراموشی آسیبپذیر نیست؟!
مگر زیبایی، قدرت، شهرت و ثروت او، زوالپذیر نیست؟!
مگر بیماری، فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟!
مگر تواناییهای او نابود شدنی نیست؟!
پس برای چه تکبّر میکند؟! قرآن میفرماید: متکبّرانه راه نروید که زمین سوارخ نمیشود، گردنکشی نکنید که از کوهها بلندتر نمیشوید. «ولاتَمشِفی الارض مَرحاً اِنّک لن تَخرق الارض و لن تَبلغ الجبال طولا»**اسراء، 37.***
نمونههایی از تواضع اولیای الهی
1. شخص اوّل آفرینش که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله است، آنگونه مینشست که هیچ امتیازی بر دیگران نداشت و افرادی که وارد مجلس میشدند و حضرت را نمیشناختند، میپرسیدند: کدام یک از شما پیامبر است؟ «ایّکم رسول اللّه»**بحار، ج47، ص 47.***
2. در سفری که برای تهیه غذا هر کس کاری را به عهده گرفت، پیامبر نیز کاری را به عهده گرفت و فرمود: «جمع کردن هیزم با من».**بحار، ج47، سیره پیامبر.***
3. همین که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله دیدند برای نشستنِ بعضی فرش نیست، عبای خود را دادند تا چند نفری روی عبای حضرت بنشینند.**بحار، ج 16، ص 155***
پوشیدن لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شیر دوشیدن، همنشینی با بردگان، سلام کردن به اطفال، وصله کردن کفش و لباس، پذیرفتن دعوت مردم، جارو کردن منزل، دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا از سیرههای حضرت بود.**بحار، ج 16، ص 235***
4. برخی شیعیان خواستند به احترام امام صادقعلیه السلام حمّام را خلوت و به اصطلاح قُرق کنند، حضرت اجازه نداد و فرمود: «لا حاجة لی فی ذلک المؤمن اَخفّ من ذلک» نیازی به این کار نیست، زندگی مؤمن سادهتر از این تشریفات است.** بحار، ج 47، ص 47.***
5. هر چه اصرار کردند که سفرهی امام رضاعلیه السلام از سفره غلامان جدا باشد، آن حضرت نپذیرفت.**کودک، فلسفی، ج 2، ص 457.***
6. شخصی در حمّام، امام رضاعلیه السلام را نشناخت و از او خواست تا او را کیسه بکشد، حضرت بدون معرّفی خود و با کمال وقار تقاضای او را قبول کرد. همین که آن شخص حضرت را شناخت، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت او را دلداری دادند.**بحار، ج 49، ص 99.***
از نشانههای تواضع، پذیرفتن پیشنهاد و انتقاد دیگران و نشستن در پایینتر از جایی است که در شأن اوست.
آیه
وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ
ترجمه
و در راه رفتن (و رفتارت)، میانهرو باش و از صدایت بکاه، زیرا که ناخوشترین صداها، آواز خران است.
نکته ها
امام حسن علیه السلام میفرماید: تند راه رفتن، ارزش مؤمن را کم میکند.** تفسیر نورالثقلین.***
در حدیث میخوانیم: در دعوت مردم به سوی خداوند و تلاوت قرآن، بلند کردن صدا اشکال ندارد.**تفسیر نورالثقلین.***
در سفارشهای لقمان، نُه امر، سه نهی و هفت دلیل برای این امر و نهیها آمده است:
نه امر: 1. نیکی به والدین. 2. تشّکر از خدا و والدین. 3. مصاحبت همراه با نیکی به والدین. 4. پیروی از راه مؤمنان و تائبان. 5. برپا داشتن نماز. 6. امر به معروف. 7. نهی از منکر. 8. اعتدال در حرکت. 9. پایین آوردن صدا در سخن گفتن.
و امّا سه نهی: 1. نهی از شرک. 2. نهی از روی گردانی از مردم. 3. نهی از راه رفتن با تکبّر.
و امّا هفت دلیل:
1. چون شکرگزاری انسان به نفع خود اوست، پس شکرگزار باشید. «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه»
2. چون شرک، ظلم بزرگی است، پس شرک نورزید. «ان الشرک لظلمٌ عظیم»
3. چون بازگشت همه به سوی اوست و باید پاسخگو باشید، پس به والدین احترام بگذارید. «اِلیَّ المصیر»، «الیّ مرجعکم»
4. چون خداوند بر همه چیز آگاه است، پس مواظب اعمال خود باشید. «ان اللّه لطیف خبیر»
5. چون شکیبایی از کارهای با اهمیّت است، پس صابر باشید. «ان ذلک من عزم الامور»
6. چون خداوند متکبّران را دوست ندارد، پس تکبّر نورزید. «انّ اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور»
7. چون بدترین صداها، صدای بلند خران است، پس صدای خود را بلند نکنید. «انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر»
پیام ها
1- اسلام، دین جامعی است و حتّی برای راه رفتن دستور و برنامه دارد. «واقصد فی مشیک»
2- در آیین الهی، عقاید و اخلاق در کنار هم مطرح است. «لاتشرک باللّه... واقصد فی مشیک»
3- میانهروی، دوری از افراط وتفریط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است. «واقصد فی مشیک»
4- نه فقط در راه رفتن، بلکه در همهی کارها میانه روی را مراعات کنیم. «واقصد فی مشیک»
5 - صدای خود را کوتاه کنیم، از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانی نرم و آرام داشته باشیم. «واغضض من صوتک»
6- فریاد کشیدن و بلند کردن صدا، امری ناپسند و نکوهیده است. «واغضض من صوتک انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر»
آیه
َلَمْ تَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدیً وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ
ترجمه
آیا ندیدید که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است برای شما مسخّر کرده، و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر کرده است، ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایتی و بدون هیچ کتاب روشنگری، دربارهی خداوند به جدال و ستیز میپردازند.
نکته ها
«اِسباغ» به معنای گسترانیدن و توسعه دادن است.
در این آیه به دو گونه نعمت اشاره شده است، نعمت ظاهری مانند: سلامتی، روزی، زیبایی و امثال اینها و نعمت باطنی مانند: ایمان، معرفت، اطمینان، حسن خلق، امداد غیبی، علم، فطرت، ولایت و... .
شاید بتوان گفت: مراد از علم در آیه، استدلال عقلی و مراد از هدایت، هدایتهای فطری و مراد از کتاب، وحی الهی است، که برخی افراد بدون استناد به هیچ یک از عقل، فطرت و وحی، دربارهی خدا سخن میگویند و اظهار نظر میکنند.
پیام ها
1- بیتوجّهی به آفریدهها و نقش آنها در زندگی بشر، سبب سرزنش و توبیخ است. «ألم تروا» سعدی میگوید:
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
2- تمام آفریدهها هدفدار و به خاطر بهرهگیری انسان است. «سخّر لکم»
3- انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمین است، به تسخیر خود درآورد. «سخّر لکم»
4- نعمتهای الهی، هم گسترده وفراوان است، «اسبغ» هم در دسترس بندگان، «علیکم» و هم متنّوع. «ظاهرة و باطنة»
5 - نباید از نعمتهای باطنی خداوند غفلت کنیم و به آنها بیتوجّه باشیم. «ألم تروا... باطنة»
6- علیرغم گستردکی و فراوانی نعمتها، انسان دربارهی خدا مجادله میکند و این نوعی کفران نعمت است. «اسبغ علیکم نعمه... یجادل فی اللّه»
7- جدالِ منطقی نیکوست، «و جادلهم بالّتی هی احسن»** نحل، 125.*** ولی جدالی که بدون پشتوانهی علمی و به دور از هدایت الهی و مخالف با کتاب خدا باشد، بیارزش است.**ملاّصدرا در کتاب اسفار خود میگوید: «تبّاً لفلسفة تخالف الکتاب و السنّة»، نابود باد آن فلسفهای که با کتاب و سنّت مخالفت کند.*** «یجادل فی اللّه بغیر علم و لاهُدیً و لاکتاب منیر»
8 - در جهانبینی الهی، عقل، فطرت و وحی، منابع معتبر شناخت هستند، نه غیر آن. «علمٍ، هدیً، کتابٍ منیر»
آیه
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَآءَنَآ أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ
ترجمه
و هرگاه به آنان گفته شود: آنچه را خدا نازل کرده پیروی کنید. گویند: بلکه ما آنچه را پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی خواهیم کرد. آیا اگرشیطان آنان را به عذاب فروزان فرا خواند (باز هم باید از او تبعیّت کنند)؟!
نکته ها
کلمهی «قیل»، نشانهی شدّت تعصّب کافران است، یعنی هر حرف حقّی از هر گویندهای باشد، آنان لجاجت میکنند و نمیپذیرند و کاری به گوینده ندارند. «قیل لهم»
پیام ها
1- نمونهی جدال ناروا، تعصّب بر افکار باطل نیاکان است. «یجادل فی اللّه بغیر علم... قالوا بل نتّبع ما وجدنا علیه آبائنا»
2- پیروی از وحی و آنچه از جانب خداوند است، لازم است. «اتّبعوا ما انزل اللّه»
3- با دعوت منحرفان به حقّ، با آنان اتمام حجّت کنیم. «قیل لهم»
4- برای انسان دو راه وجود دارد: الف: راه خدا، «ما انزل اللّه» ب: راه شیطان. «الشّیطان یدعوهم الی عذاب السّعیر»
5 - عقاید نیاکان، در سرنوشت نسل آینده مؤثّر است. «وجدنا علیه آباءنا»
6- تقلید و تعصّبِ کورکورانه ممنوع. «وجدنا علیه آباءنا... او لو کان» (تعصّب ناروای خویشاوندی، از موانع حقّپذیری و رشد اندیشه است)
7- محیط، جامعه و تاریخ، در انتخاب راه مؤثّر است. «وجدنا علیه آباءنا»
(انسان باید با نور علم، عقل و وحی، حرکت کند تا هر کجا در محیط، جامعه و تاریخ، انحراف دید، از آن پرهیز کند.)
8 - منطق حقّ، اصل است، نه ملّیگرایی وعقاید ورفتار نیاکان. «أولو کان الشّیطان...»
9- شیطان به طور مستمرّ، انسان را به باطل میخواند. «کان الشّیطان یدعوهم»
10- هر راهی جز وحی، بیراهه است و به عذاب دوزخ منتهی میشود. «یدعوهم الی عذاب السّعیر»
11- سرانجام پیروی از افکار پوچ نیاکان، دوزخ است. «عذاب السّعیر»
آیه
وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ
ترجمه
و هر کس روی خود را (به حقیقت) به سوی خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، پس بی تردید به دستگیره (و رشتهی) محکمی چنگ زده، و پایان همهی کارها به سوی اوست.
نکته ها
در قرآن یکصد و چهل مرتبه، کلماتی از ریشهی «سِلْم» بکار رفته و واژههایی همچون سلام، اسلام و مسلم از این مادّه است.
در آیه قبل خواندیم که گروهی از مردم به نیاکان منحرف خود دلبسته وبه آنان رومیکنند؛ در این آیه میخوانیم: نیکان و پاکان، به خدای متعال دل میبندند و به سوی او رو میکنند.
در آیه قبل، دعوت شیطان از مردم و کشاندن آنان به سوی دوزخ مطرح شد؛ این آیه راه نجات از وسوسههای شیطان را تسلیم خدا شدن و انجام کار نیک میداند.
تسلیم غیر خدا بودن، بردگی و اسارت است، ولی تسلیم خدا بودن، آزادی و رشد است. چنانکه قرآن میفرماید: «فمَن اَسلم فاولئک تَحَرَّوا رَشَداً»**جنّ، 14.*** راستی اگر تمام هستی تسلیم خدایند، چرا ما نباید تسلیم او باشیم؟! قرآن میفرماید: «أ فغیر دین اللّه یبغون و له اسلم مَن فی السّموات و الارض»**آلعمران، 83.*** آیا به سراغ غیر خدا میروید در حالی که هر کس در آسمانها و زمین است، تسلیم اوست.
خداوند، فرمانِ تسلیمِ بشر را صادر فرموده است، «فله اَسلِموا»**حج، 34.*** پیامبر نیز باید تسلیم خدا باشد، «اُمرت أن أکون أوّل من أسلم»**انعام، 14.*** در این آیه نیز میفرماید: «و مَن یُسلم وجهه الی اللّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی» هر نیکوکاری که خالصانه جهتگیری الهی داشته باشد، به ریسمان محکمی چنگ زده است. در آیهای دیگر میخوانیم: «مَن اَسلم وجهه للّه و هو محسن فله أجره عند ربّه»** بقره، 112.*** نیکوکاری که خالصانه، تسلیم خدا باشد، پاداشی تضمین شده دارد. یا میخوانیم: «و مَن أحسن دیناً ممّن اَسلم وجهه للّه»**نساء، 125.*** چه کسی بهتر است از آنکه خود را تسلیم خدا کرده است.
انسان برای نجات و پیروزی خود، تکیهگاههای متعدّدی انتخاب میکند و به ریسمانهای گوناگونی چنگ میزند، مانند: قدرت، ثروت، مقام، فامیل، دوست، نَسَب و... ولی همهی این طنابها روزی پاره میشوند و این تکیهگاهها کارایی خود را از دست میدهند. تنها چیزی که پایدار، ماندگار و عامل نجات است، چنگزدن به ریسمان محکم الهی و تسلیم بودن در برابر او و انجام اعمال صالح است.
در روایات میخوانیم: رهبران معصوم و اهلبیت پیامبرعلیهم السلام و علاقه و مودّت آنان، ریسمان محکم الهی و عروةالوثقی میباشند. «نحن العروة الوثقی»**بحار، ج 26، ص260.***، «العروة الوثقی المودّة لآل محمّد»** بحار، ج 24، ص 85.***
پیام ها
1- تسلیم خدا شدن، یک امر اختیاری است و اکراه و اجباری وجود ندارد. «مَن یسلم وجهه»
2- تسلیم خدا بودن، باید با عمل همراه باشد. «یسلم... و هو محسن»
3- نیکوکار بودن، به تنهایی کافی نیست، اخلاص در عمل هم لازم است. «یسلم وجهه... و هو محسن»
4- معنویات را با تمثیل و تشبیه به محسوسات و مادیّات بیان کنیم. (عملِ خالصانه، به ریسمانی محکم تشبیه شده است). «عروة الوثقی»
5 - با توجّه به معاد و تفّکر دربارهی آینده، راه خود را انتخاب کنیم. «و الی اللّه عاقبة الامور»
6- آفرینش، همه به یک سوی و یک هدف روانه است. «و الی اللّه عاقبة الامور»
آیه
وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحْزُنکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَی عَذَابٍ غَلِیظٍ
ترجمه
(ای پیامبر!) هر کس کفر ورزید، کفرش تو را محزون نکند، بازگشت آنان تنها به سوی ماست، پس ما آنان را به عملکردشان آگاه خواهیم کرد، قطعاً خداوند به آنچه در سینههاست آگاه است.
آنان را (در دنیا) اندکی بهرهمند میسازیم، سپس به عذاب سختی گرفتارشان خواهیم ساخت.
نکته ها
در آیهی 23، از محزون شدن پیامبرصلی الله علیه وآله به خاطر کفر گروهی از مردم نهی شده است و این میتواند به چند دلیل باشد:
الف: آنان آنقدر ارزش ندارند که تو برای آنان محزون شوی.
ب: اندوه برای کفر آنان، تو را از کارهای دیگر باز میدارد.
ج: کفر آنان به تو آسیبی نمیرساند.
د: تو در تبلیغ و موعظهی آنان کوتاهی نکردی تا نگران باشی.
ه: چون کفّار به سوی ما باز میگردند و راهی برای فرار ندارند، جای حزن و اندوه نیست.
از مقدّم شدن کلمهی «الینا» بر کلمهی «مَرجعهم»، استفاده میشود تنها مرجع اوست و از کلمهی «مرجع» نیز استفاده میشود که مبدأ هم اوست، زیرا «مَرجع»، یعنی رجوع به آن چیزی که در آغاز بوده است. به علاوه «الینا مَرجعهم» جملهی اسمیّه و نشانهی قطعی و حتمی بودن معاد است.
پیام ها
1- مقایسه میان افراد نیک و بد، یکی از راههای شناخت و انتخاب است. «مَن یُسلِم وجهه... و مَن کفر»
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این، گروهی آن پسندند
2- پیامبر، دلسوز همه بود و حتّی از انحراف و کفر مخالفان نیز رنج میبرد. «فلایحزنک کفرهم»
3- انبیا، به تسلّی و دلداری الهی نیاز دارند. «فلایحزنک کفرهم»
4- مسئولیّت رهبران دینی، ارشاد مردم است، نه وصول نتیجه. «و مَن کفر فلا یحزنک کفره»
5 - کفر مردم، در سرنوشت خودشان مؤثّر است. «فلایحزنک کفره الینا مرجعهم»
6- کفّار شاد نباشند، زیرا سرانجام گذر پوست به دبّاغ خانه میافتد. «الینا مرجعهم»
7- مرجع و مبدأ انسانها، تنها خداوند است. «الینا مرجعهم»
8 - دو چیز باعث سعهی صدر و رفع نگرانی مؤمنان از انحراف دیگران میشود: یکی توجّه به علم خداوند و دیگری توجّه به معاد. «فلایحزنک کفره الینا مرجعهم... علیم بذات الصّدور» (حال که دانستیم خداوند همه چیز را میداند و بازگشت همه به سوی اوست، پس جای هیچ نگرانی نیست.)
9- در قیامت، انسان با گزارش عملکردِ خود روبروست. «فننبّئهم بما عملوا»
10- نیّتها و انگیزههایی را که در دل داشتیم، خداوند میداند و در قیامت ظاهر میکند. «فننبّئهم... انّ اللّه علیم بذات الصّدور»
11- توجّه به رسوایی روز قیامت، میتواند مانع لجاجت و پافشاری بر کفر باشد. «فننبّئهم بما عملوا»
12- نعمتهای دنیوی، ما را نفریبد که در برابر نعمتهای اخروی اندک و ناچیز است. «نمتّعهم قلیلا»
13- ارزش کارها را با توجّه به عاقبت آنها محاسبه کنیم. «نمتّعهم قلیلا ثمّ نضطرّهم الی عذاب غلیظ»
14- کفرِ امروز کافران، انتخابی است، «و مَن کَفَر» ولی به دوزخ رفتن فردای آنان اجباری است. «نضطرّهم»
15- رفاه مادّی، نشانهی سعادت نیست. «نمتّعهم قلیلا ثمّ نضطرّهم الی عذاب غلیظ»
آیه
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ
ترجمه
و اگر از آنان سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً خواهند گفت: خدا. بگو: ستایش از آنِ خداست، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
نکته ها
شبیه این تعبیر، در موارد دیگر قرآن نیز آمده است، از جمله آیات: 61 و 63 عنکبوت، 38 زمر و 9 زخرف که نشان میدهد مشرکان، منکر خالقیّت خدا نبودند و انحرافشان در شریک قراردادن بتها به هنگام عبادت و آرزوی شفاعت از آنان بود، «و ما نعبدهم الاّ لیقرّبونا الی اللّه زُلفی»**زمر، 3.*** در حالی که خود، آنها را از سنگ و چوب تراشیده بودند.
امام باقر علیه السلام، پاسخ مشرکان در این آیه را نشان فطری بودن توحید دانستند.**تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه و توحید صدوق، ص330.***
پیام ها
1- خالق بودنِ خداوند، بر مشرکان نیز پوشیده نیست. «و لئن سألتهم من خَلَق... لیقولنّ اللّه»
2- مشرکان به انحراف خود اقرار ضمنی دارند. «لئن سألتهم... لیقولنّ اللّه»
3- همهی آفریدهها از آنِ اوست، پس تنها او را ستایش کنیم. «قل الحمدللّه»
4- سپاس خداوند را به زبان آوریم. «قل الحمدلِلّه»
5 - انحراف مشرکان معمولاً برخاسته از جهل آنان است. «بل اکثرهم لایعلمون»
آیه
لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ترجمه
آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، همانا خداوند بینیاز و ستوده است.
پیام ها
1- خداوند، نه در آفریدن و نه در اداره عالم، نیازمند کسی نیست. «خلق السّموات... للّه ما فی السّموات... هو الغنیّ»
2- تنها خداوند، خالق و مالکِ آفریدههاست، «للّه ما فی السّموات و الارض» و تنها اوست که بینیاز و سزاوار ستایش است. «انّ اللّه هو الغنیّ الحمید»
3- سفارش به حمد و ستایش خداوند در آیهی قبل، به خاطر نیاز او نیست. «قل الحمدللّه... هو الغنیّ الحمید»
آیه
وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
ترجمه
و اگر آنچه درخت در زمین است، قلم شوند، و دریا و از پسِ آن هفت دریا به کمک آیند، (و مرکّب شوند تا کلمات خدا را بنویسند،) کلمات خدا به پایان نرسد، همانا خداوند شکستناپذیر و حکیم است.
نکته ها
در آیه 109 سورهی کهف نیز میخوانیم: «قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لَنَفدَ البحر قبلَ أن تَنفد کلمات ربّی و لو جئنا بمِثله مَدَداً» بگو: اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریا پایان میگیرد، پیش از آن که کلمات پروردگارم تمام شود، هر چند همانند آن (دریای اوّل) را کمک قرار دهیم.
شاید مراد از «سبعة ابحر»، کثرت باشد و عدد خصوصیّتی نداشته باشد. یعنی اگر آب همهی دریاها هم مرکّب شود، باز هم نمیتوانند همهی نعمتهای الهی را بنویسند.
پیام ها
1- مکتب انبیا، انسان را از سادهنگری و محدود بینی بریده و به بینهایت مرتبط میکند. «و لو اَنّما... ما نفدت کلمات اللّه»
2- کلمات الهی، قابل شمارش نیستند. «ما نفدت کلمات اللّه»
کلمة اللّه چیست؟
1. نعمتهای خداوند. «قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لنفد البحر...»**کهف، 109.***
2. سنّتهای الهی. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین . انّهم لهم المنصورون»**صافات، 171-172.*** و «ولولا کلمة الفصل لقضی بینهم»**شوری، 21.***
3. آفریدههای ویژهی خداوند. «انّما المسیح عیسی ابن مریم رسولاللّه و کلمته»**نساء، 171.***
4. حوادثی که انسان با آنها آزمایش میشود. «و اذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات»** بقره، 124.***
5. آیات الهی. دربارهی حضرت مریم میخوانیم: «و صدّقت بکلمات ربّها»**تحریم، 12.***
6. اسباب پیروزی حقّ بر باطل. «و یرید اللّه ان یحقّ الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین»**انفال، 7.***، «و یمح اللّه الباطل و یحقّ الحق بکلماته»**شوری، 24.***
از جمع مطالب گذشته به دست میآید که مراد از «کلمة» تنها لفظ نیست، بلکه مراد سنّتها، مخلوقات، اراده و الطاف الهی است که در آفرینش جلوه میکند.
بنابراین، اگر همهی درختان قلم و همهی دریاها مرکّب شوند، نمیتوانند کلمات الهی را بنویسند، یعنی نمیتوانند آفریدههای خدا، الطاف الهی و سنّتهایی را که در طول تاریخ برای انسانها و همهی موجودات وجود داشته است بنویسند. «واللّه العالم»
در روایت میخوانیم: امام کاظمعلیه السلام فرمود: «مصداق کلمات اللّه ما هستیم که فضایل ما قابل ادراک و شماره نیست».**تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه.***
آری، اولیای خدا از طرف ذات مقدّس او واسطهی فیض هستند و هر لطف و کمالی، از طریق آن بزرگواران به دیگران میرسد.
آیه
مَاخَلْقُکُمْ وَلَابَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ
ترجمه
آفرینش و رستاخیز (همهی) شما (نزد خدا چیزی) جز مانند (آفریدن و زنده کردن) یک تن نیست، همانا خداوند شنوا و بیناست.
نکته ها
ریشهی تشکیک و تردید در اصل معاد؛ گاهی طول زمان است که چگونه مردگان پس از گذشت زمان طولانی، دوباره زنده میشوند، گاهی خود مردگان است که چگونه استخوانهای پوسیده، پراکنده و درهمآمیخته، از هم تفکیک میشوند و گاهی آگاهی از رفتار، کردار و افکار است که پس از آفرینش مجدّدِ مردگان، چگونه به حساب این همه انسان رسیدگی خواهد شد؟
خداوند در این آیه با یک جمله، پاسخ همهی این شبهات را میدهد که زنده کردن همهی شما با آفرینش یک نفر یکسان است و زمان در آن تأثیری ندارد. او زمزمههای شما را میشنود و میبیند و تمام رفتار و کردارتان را میداند و به حساب همه میرسد.
پیام ها
1- در علم و قدرت الهی، کمیّت و جمعیّت، زمان و مکان، نهان و آشکار، تأثیری ندارد. «ما خلقکم و لابعثکم الاّ کنفس واحدة»
آیه
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ الَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی الَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّیً وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
ترجمه
آیا ندیدی که خداوند، پیوسته شب را در روز، و روز را در شب داخل میکند، و خورشید و ماه را تسخیر کرده، هر یک تا زمان معیّنی در حرکتاند؟ همانا خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.
نکته ها
کوتاه و بلند شدن شب و روز، آن هم به تدریج، در پرورش موجوداتی که به تاریکی یا روشنایی بیشتری نیاز دارند، نقش مهمّی دارد.
در این آیه از کوتاه و بلند شدن شب و روز و تسخیر خورشید و ماه به وسیلهی خداوند، سخن گفته شده، سپس به حرکت هر یک، برای مدّتی معیّن اشاره شده و آنگاه در آخر آیه آمده است: خداوند به آنچه شما انسانها انجام میدهید آگاه است، یعنی هدف همهی هستی و تحوّلات گوناگون در نظام آفرینش، عمل انسانهاست، پس باید کاری کنیم که رضای خدا در آن باشد.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
بیشتر خطابهای قرآن به پیامبرصلی الله علیه وآله، تنها به شخص آن حضرت نیست، بلکه عموم مردم را شامل میشود. مثلاً به پیامبر میفرماید: «اگر هریک از پدر یا مادر یا هر دوی آنان نزد تو به پیری رسند، به آنان اُف نگو واز آنها اظهار دلتنگی مکن»**اسراء، 23.***، در حالی که میدانیم پیامبر، پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده و آنان زنده نبودند تا نزد حضرت به پیری برسند.
در این آیه نیز گرچه خطاب «ألمتر» به پیامبر اسلام است، ولی آخر آیه که میفرماید: «انّ اللّه بما تعملون خبیر» نشان میدهد که آیه عموم مردم را شامل میشود.
پیام ها
1- از راههای شناخت خداوند، مطالعه در طبیعت و اسرار هستی است. «ألمتر...»
2- کم و زیاد شدن طول شب و روز را تصادفی نپنداریم، بلکه کاری الهی و با طرح و برنامه است. «یولج...»
3- خورشید نیز حرکت دارد. «الشمس و القمر کلّ یجری»
4- حرکات اجرام، زمانبندی شده است. «کلّ یجری الی أجلٍ مسمّیً»
5 - تغییرات شب و روز وتسخیر خورشید و ماه، در جهت بهرهوری و استفادهی انسان است. «انّ اللّه بما تعملون خبیر» (اعمال و رفتار انسانها نیز باید مفید و هدفمند باشد).
آیه
ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ
ترجمه
این همه، دلیل بر آن است که خداوند، حقّ، و آنچه غیر از او میخوانند باطل است، و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
نکته ها
از آیهی 24 تا آیه 30، ده صفت از صفات الهی مطرح شده است: غنیّ، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حقّ، علیّ، کبیر و در هر آیه به نکتهای اشاره شده است، مثلاً در آیه 25، خالقیّت خداوند مطرح شده، «خلق السّموات...» در آیه 27، به نعمتهای الهی اشاره شده، «مانفدت کلمات اللّه» و در آیهی 28، قدرت مطلقهی پروردگار در مبدأ و معادِ انسان بیان شده است. «ما خَلقُکم و لابَعثُکم»
تنها خداوند و آنچه از جانب او و یا وابسته به او باشد، حقّ است و هر چه غیر از او و یا وابسته به غیر او باشد، باطل و ناپایدار است.
پیام ها
1- منشأ همهی افعال و صفات خداوند در آفرینش، ثابت و پایدار بودن اوست. «ذلک بانّ اللّه هوالحقّ»
2- حقّ و باطل، ملاک انتخاب است، نه تقلید، تبلیغ، تطمیع و یا تهدید. «ذلک بانّ اللّه هوالحقّ و اَنّ ما یدعون من دونه الباطل»
3- در بیان حقیقت، صراحت و قاطعیّت داشته باشیم. (در این آیه، سه مرتبه کلمهی «أنّ» به کار رفته که نشانهی تأکید است.)
آیه
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُم مِّنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَ لِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
ترجمه
آیا نمیبینی که کشتیها در سایهی نعمت خداوند در دریا حرکت میکنند، تا خداوند بخشی از آیات قدرت خود را به شما نشان دهد؟ همانا در این (حرکت کشتیها) برای مردم شکیبا و سپاسگزار، نشانههایی است.
نکته ها
حرکت کشتی در دریا، نتیجهی مجموعهای از نعمتهای الهی است، از جمله: حرکت باد، وزن مخصوص و قوانین فشار آب که سبب شناور شدن اجسام روی آن میشود.
علاوه بر این، دریاها راه طبیعی بیخرج و عمومی هستند که همهی بخشهای زمین را به یکدیگر ارتباط میدهند و هنوز هم با پیشرفتهای بشر در صنعت هوایی، بیشترین کالاها از طریق کشتی حمل میشود.
در قرآن، صبر و شکر، در موارد متعدّدی کنار هم آمدهاند و شاید رمزش این باشد که مسائلی که در اطراف انسان میگذرد، یا طبق مراد است که جای شکر دارد ویا خلاف میل انسان است که جای صبر دارد، پس انسان دائماً باید یا در حال صبر باشد، یا در حال شکر و گرنه در حال کفران و غفلت خواهد بود.
پیام ها
1- علاوه بر آیات آسمانی، به آیات زمینی نیز توجّه کنیم. (در آیات قبل به آسمان، و ماه و خورشید اشاره کرد، در این آیه به زمین، دریا و کشتی) «اَلَم تَرَ أنّ الفلک...»
2- در دعوت به خدا و بیان نعمتها، تبلیغ و ارشاد، از مسائل طبیعی و در دسترس مردم استفاده کنیم. «اَلَم تَرَ أنّ الفلک...»
3- به آفریدهها ساده ننگریم، «اَلَم تَرَ» آفریدهها، آیات الهی هستند. «لیریکم من آیاته...»
4- حرکت کشتی در آب، از نعمتهای پر رمز و راز الهی است. «تجری فی البحر بنعمت اللّه»
5 - اگر میخواهیم نشانههای زیادتری از قدرتنمایی خدا را درک کنیم و بهرههای فراوانتری از نعمتهای الهی ببریم، باید حوصلهی بیشتری از خود نشان دهیم. («صبّار»، یعنی صبر زیاد) و باید سعی کنیم از دادهها بهترین استفاده را ببریم و همواره سپاسگزار باشیم. («شکور»، یعنی شکر زیاد)
آیه
وَ إِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ
ترجمه
و هرگاه موجی(خروشان در دریا) همچون ابرها(ی آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتی خالصانه میخوانند، پس چون خداوند آنان را به خشکی (رساند و) نجات دهد، بعضی راه اعتدال پیش گیرند (و بعضی راه انحراف)، و جز پیمانشکنانِ ناسپاس، آیات ما را انکار نمیکنند.
نکته ها
«ظُلَل» جمع «ظُلَّة» به معنای ابری است که سایه میافکند و غالباً در مواردی بکار میرود که موضوع ناخوشایندی در کار باشد. «مُقتَصِد» به معنای اعتدال در کار، و وفای به عهد و پیمان است.
کلمهی «خَتّار» صیغهی مبالغه، به معنای بسیار پیمانشکن است، چون مشرکان و گنهکاران، مکرّر در گرفتاریها رو به سوی خدا میآورند و عهد و پیمان میبندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پیمانشکنی میکنند، خداوند آنان را «خَتّار» نامیده است.
ایمان گروهی از مردم، دائمی و پایدار است، ولی ایمان گروهی مقطعی و موسمی است، یعنی فقط هنگامی که اسباب و وسایل مادّی قطع شود، این گروه متوجّه خدا میشوند. مثل برق اضطراری که وقتی همهی برقها خاموش شد، سراغ آن میروند.
پیام ها
1- انسان به طور فطری خداشناس است، لیکن وسایل و اسباب مادّی همچون پردهای روی فطرت را میپوشاند و بروز حوادث و خطرها، این پرده را کنار میزند. «غشیهم... دعوا اللّه»
2- رفاه مادّی، عامل غفلت است، ولی خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدایی. «اذاغشیهم... دعوُا اللّه...»
3- قطع امید از اسباب عادّی، یکی از راههای رسیدن به اخلاص است. «مخلصین له الدین»
4- برای اولیای خدا، غفلت عارضی است، «اذا مسّهم طائف منالشّیطان تذکّروا»**اعراف، 201.*** ولی برای گروهی، اخلاص عارضی است. «اذا غشیهم... مخلصین»
5 - دعای خالصانه در مظانّ اجابت است. «دعوا اللّه مخلصین... نجّاهم»
6- انسان دارای اختیار و اراده است. «فمنهم مقتصد» (بعضی پس از رهایی از مشکلات، بر راه حقّ باقی میمانند، ولی بعضی به راه انحراف و شرک بر میگردند، و این نمایانگر آزادی اراده واختیار بشر است)
7- لازمهی ایمان، اعتدال است. (به جای آنکه بفرماید: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فمنهم مقتصد»
8 - پیمانشکنی و ناسپاسی، انسان را به کفر میکشاند. «و ما یجحد بآیاتنا الاّ کلّ ختّار کفور»
اخلاص
اخلاص آن است که کاری صد در صد برای خدا باشد. تا آنجا که حتّی اگر یک درصد و یا کمتر از آن هم برای غیر خدا باشد، عبادت باطل و یا مورد اشکال است.
* اگر مکان نماز را برای غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً در جایی بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد.
* اگر زمان عبادت را برای غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم.
* اگر شکل و قیافهای که در آن نماز میخوانیم، برای غیر خدا باشد، مثلاً عبایی به دوش بگیریم، گردنی کج کنیم، در صدای خود تغییری بدهیم و هدفی جز رضای خدا داشته باشیم، در همهی این موارد، نماز باطل است و به خاطر ریاکاری، گناه هم کردهایم.
به بیانی دیگر، اخلاص آن است که تمایلات و خواستههای نفسانی، طاغوتها و گرایشهای سیاسی و خواستههای این و آن را در نظر نگیریم، بلکه انگیزهی ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظیفه.
براستی رسیدن به اخلاص جز با امداد الهی امکان ندارد. قرآن در آیه 32 سوره لقمان میفرماید: هنگامی که موجی همچون ابرها آنان را فراگیرد، خدا را خالصانه میخوانند؛ امّا زمانی که آنان را به خشکی نجات داد، (تنها) بعضی راه اعتدال را پیش میگیرند (وبه ایمان خود وفادار میمانند).
راههای کسب اخلاص
1. توجّه به علم و قدرت خداوند.
اگر بدانیم تمام عزّتها، قدرتها، رزق و روزیها به دست اوست، هرگز برای کسب عزّت، قدرت و روزی به سراغ غیر او نمیرویم.
اگر توجّه داشته باشیم که با ارادهی خداوند، موجودات خلق میشوند و با ارادهی او، همه چیز محو میشود. اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، یعنی درخت خشک را سبب خرمای تازه برای حضرت مریم قرار میدهد و آتشی را که سبب سوزاندن است، برای حضرت ابراهیم گلستان میکند، به غیر او متوسّل نمیشویم.
صدها آیه و داستان در قرآن، مردم را به قدرتنمایی خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوی او بروند.
2. توجّه به برکات اخلاص.
انسان مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضای خداست و کسی که هدفش تنها رضای خدا باشد، نظری به تشویق این و آن ندارد، از ملامتها نمیترسد، از تنهایی هراسی ندارد، در راهش عقبنشینی نمیکند، هرگز پشیمان نمیشود، به خاطر بی اعتنایی مردم، عقدهای نمیشود، یأس در او راه ندارد، در پیمودن راه حقّ کاری به اکثریّت و اقلیّت ندارد.
قرآن میفرماید: رزمندگان مخلص باکی ندارند که دشمن خدا را بکشند، یا در راه خدا شهید شوند. امام حسینعلیه السلام در آستانهی سفر به کربلا فرمود: ما به کربلا میرویم، خواه شهید شویم، خواه پیروز، هدف انجام تکلیف است.
3. توجّه به الطاف خدا.
راه دیگری که ما را به اخلاص نزدیک میکند یادی از الطاف خداوند است. فراموش نکنیم که ما نبودیم، از خاک و مواد غذایی نطفهای ساخته شد و در تاریکیهای رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملی را یکی پس از دیگری طی کرد و به صورت انسان کامل به دنیا آمد. در آن زمان هیچ چیز نمیدانست و تنها یک هنر داشت و آن مکیدن شیر مادر. غذایی کامل که تمام نیازهای بدن را تأمین میکند، شیر مادر همراه با مهر مادری، مادری که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود. آیا هیچ وجدان بیداری اجازه میدهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهی، سرسپردهی دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانی که نه حقّی بر ما دارند و نه لطفی به ما کردهاند بفروشیم؟!
4. توجّه به خواست خدا.
اگر بدانیم که دلهای مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، کار را برای خدا انجام میدهیم و هر کجا نیاز به حمایتهای مردمی داشتیم، از خدا میخواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومی نصیب ما بگرداند.
حضرت ابراهیم در بیابانهای گرم و سوزان حجاز، پایههای کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهای مردم به سوی ذرّیهاش متمایل گردد. هزاران سال از این ماجرا میگذرد و هر سال میلیونها نفر عاشقانه، پر هیجانتر از پروانه، دور آن خانه طواف میکنند.
چه بسیار افرادی که برای راضی کردن مردم خود را به آب و آتش میزنند، ولی باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادی که بدون چشم داشت از مردم، مادّیات، نام، نان و مقام، دل به خدا میسپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل میکنند؛ امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتی ویژه برخوردارند، بنابراین، هدف باید رضای خدا باشد و رضای مردم را نیز از خدا بخواهیم.
5. توجّه به بقای کار.
کار که برای خدا شد، باقی و پا برجا میماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و کار اگر برای خدا نباشد، تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام میشود. قرآن میفرماید: «ما عندکم یَنفد و ما عنداللّه باق»**نحل، 96.*** و هیچ عاقلی باقی را بر فانی ترجیح نمیدهد و با آن معامله نمیکند.
6. مقایسهی پاداشها.
در پاداش مردم، انواع محدودیّتها وجود دارد، مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک پیامبر را بدهند، بهترین لباس، غذا و مسکن را در اختیار او قرار میدهند، در حالی که تمامی این نعمتها محدودیّت دارد و برای افراد نااهل نیز پیدا میشود. نااهلان هم میتوانند از انواع زینتها، کاخ، باغ و مَرکبهای مجلّل شخصی استفاده کنند.
امّا اگر کار برای خدا شد، پاداشی بینهایت در انتظار است، پاداشهای مادّی و معنوی.
در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم، عقل به ما اجازه نمیدهد که پاداشهای بینهایت و جامع را با پاداشهای محدود بشری عوض کنیم.
آیه
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ وَاخْشَوْاْ یَوْماً لَّا یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ
ترجمه
ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید و بترسید از روزی که هیچ پدری مسئولیّت (اعمال) فرزندش را نمیپذیرد و هیچ فرزندی به جای پدرش قبول مسئولیّت نمیکند، قطعاً وعدهی خداوند حقّ است، پس زندگی دنیا شما را نفریبد و (شیطانِ) فریبکار، شما را نسبت به خدا فریب ندهد.
نکته ها
عبارتِ «لایَجْزی»، هم به معنای جزا و کیفر و پاداش است و هم به معنای کفایت و تکفّل، که در اینجا مراد معنای دوم است. «غَرور»، صیغهی مبالغه، به معنای بسیار فریبنده است که مصداق روشن آن شیطان است وبه هر چیز یا کسی گفته میشود که انسان را میفریبد.
پیام ها
1- همه باید از خدا پروا داشته باشیم و از انواع انحرافات عقیدتی، اخلاقی و عملی بپرهیزیم. «یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکم»
2- بهترین زاد و توشه برای روزی که حتّی پدر و فرزند به داد یکدیگر نمیرسند، تقواست. «اتّقوا ربّکم و اخشوا یوماً لایجزی والد...»
3- خطر قیامت جدّی است، لذا هشدارهای پی در پی لازم است. (دو بار امر و دو بار نهی در آیه آمده است: «اتّقوا - اخشوا - لاتغرّنّکم - لایغرّنّکم»)
4- روز قیامت، روز بزرگی است. (کلمهی «یوماً»، نکره و با تنوین آمده، نشانهی عظمت و بزرگی است.) «اخشوا یوماً»
5 - در قیامت، هرکس گرفتار عمل خویش است و عهدهدار کار دیگری نیست. «لایجزی... شیئاً»
6- آنچه انسان را از قیامت غافل میکند، دنیا و شیطان فریبنده است. «فلاتغرّنّکم الحیاة الدنیا و لایغرّنّکم باللّه الغرور»
7- حَسَب و نَسَب، در قیامت کارایی ندارد. «لایجزی والد - و لامولود» (وقتی پدر وفرزند به فریاد یکدیگر نمیرسند، حساب دیگران روشن است)
8 - ترس از قیامت، مانع فریفتگی انسان به زندگی دنیاست. «اخشوا یوماً... و لایغرّنّکم باللّه الغرور»
9- شیطان در بعضی اوقات، حتّی در مقدّسترین امور برای فریب افراد استفاده میکند. «و لایغرّنّکم باللّه الغرور»
قیامت، روز تنهایی
خداوند، حکیم است و خدایِ حکیم، ساختهی خود را نابود نمیکند. دنیا، خانهای است که مهندسش آن را خراب میکند تا، بنای بهتری بسازد. بنا بر روایات؛ مرگ، تغییر لباس، تغییر منزل و مقدّمهای برای تکامل و زندگی ابدی است.
به علاوه عدالتِ خداوند، وجود قیامت را برای انسان ضروری میکند، زیرا ما خوبان و بدانی را میبینیم که در دنیا به پاداش و کیفر نمیرسند، بنابراین خداوند عادل باید سرای دیگری را برای آن پاداش و کیفر آنها قرار دهد.
گرچه گاه و بیگاه کیفر و پاداشهایی در دنیا مشاهده میشود، ولی جایگاه بسیاری از اعمال تنها قیامت است، زیرا در بعضی موارد امکان آن در دنیا وجود ندارد. مثلاً کسی که در راه خدا شهید شده، در دنیا حضور ندارد تا پاداش بگیرد و یا کسی که افراد زیادی را کشته، در دنیا امکان تحمّل بیش از یک کیفر را ندارد.
علاوه بر آنکه رنج و کیفر خلافکار در دنیا به تمام بستگان بیتقصیرش نیز سرایت میکند، پس باید پاداش و کیفر در جایی باشد که به دیگران سرایت نکند.
جمع شدن ذرّات پخش شدهی مردگان نیز کار محالی نیست. همان گونه که ذرّات چربیِ پخش شده در مَشکِ دوغ، در اثر تکانِ مَشک، یکجا جمع میشود، خداوند نیز با تکان شدید زمین، اجزای همهی مردگان را یکجا جمع میکند. «اذا زلزلت الارض زلزالها . و أخرجت الارض أثقالها»**زلزال، 1 - 2.*** بگذریم که خود ما نیز از یک تک سلول آفریده شدهایم که این سلول نیز از ذرّات خاکی است که تبدیل به گندم، برنج، سبزی و... شده و به صورت غذای والدین و سپس نطفه و سرانجام به شکل انسانی کامل در آمده است.
آنچه در این آیه مورد توجّه قرار گرفته، صحنهی دلخراشی است که پدر نمیتواند کاری برای فرزند خود انجام دهد. در موارد دیگر قرآن، صحنههایی مطرح شده که اگر آن آیات را یکجا بنگریم غربت، ذلّت و وحشت انسان را درک خواهیم کرد:
در آن روز، نه مال به فریاد انسان کافر میرسد و نه فرزند. «یوم لاینفع مال و لابنون»**شعراء، 88.***
در آن روز، دوستان صمیمی کفّار از حال یکدیگر نمیپرسند. «و لایسئل حمیم حمیاً»**معارج،10.***
در آن روز، پشیمانی و عذرخواهی برای کافر سودی ندارد. «و لایؤذن لهم فیعتذرون»**مرسلات، 36.***
در آن روز، نسبتها و آشناییها برای کافر سودی ندارند. «فلاانساب بینهم یومئذ»** مؤمنون، 101.***
در آن روز، وسیلهها و سببها برای کافر از کار میافتد. «تَقطّعت بهم الاسباب»**بقره، 166.***
به هر حال، آن روز، روز غربت و تنهایی انسان است.
آیه
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
ترجمه
بیگمان آگاهی از زمان (برپایی قیامت) مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل میکند، و آنچه را در رحمهاست میداند، و هیچ کس نمیداند که فردا چه به دست میآورد، و هیچ کس نمیداند که در چه سرزمینی میمیرد، همانا خداوند علیم و خبیر است.
نکته ها
علم به زمان وقوع مرگ و قیامت، مخصوص خداست. اگر انسانها بدانند که مرگ آنها دور است و قیامت به این زودی برپا نمیشود، مغرور شده و بیشتر به گناه آلوده میشوند و اگر بدانند که قیامت به زودی برپا میشود، وحشت کرده و دست از کار و فعالیّت بر میدارند، بنابراین ما که زمان مرگ و قیامت را نمیدانیم باید همواره آماده باشیم.
علم به نوزادنِ در رحمِ مادران، مخصوص خداست. گرچه دستگاهها و آزمایشهای علمی امروز نشان میدهند که جنین پسر است یا دختر؛ امّا علم خداوند ازلی و نامحدود است؛ علاوه بر این، علم به «ما فی الارحام» تنها مربوط به پسر یا دختر بودن جنین نیست، بلکه استعدادها، حالات، روحیّات، و صدها دانستنی دیگر را نیز شامل میشود که با هیچ دستگاه و آزمایش و امکانات بشری، قابل دستیابی نیست.
حضرت علیعلیه السلام میفرماید: «عرفتُ اللّه بِفَسخِ العَزائم و حلّ العقود»**نهجالبلاغه، حکمت 250.***، خدا را با شکسته شدن ارادهها و تغییر تصمیمها شناختم.
حضرت علیعلیه السلام ذیل آیه فرمودند: «مِن قَدَم الی قَدَم»**منلایحضر، ج1، ص139.***، یعنی انسان یک گام که بر میدارد، از گام آیندهی خود خبر ندارد.
پیام ها
1- علم بشر محدود است و قابل مقایسه با علم بینهایت خداوند نیست. «یعلم... ما تدری نفس»
2- برنامهریزی، تدبیر و تنظیم امور لازم است؛ امّا قدرتی مافوق در کار است که انسان نمیداند فردا چه میشود. «و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً»
3- هیچ کس به زمان و مکان مرگ خویش آگاه نیست. «و ما تدری نفس بأی ارض تموت» (اگر در روایات میخوانیم که فلان ولیّ خدا، مکان یا زمانِ فوت یا شهادت خود را میدانست، آگاهی و علمی است که از طرف خداوند به او عطا شده است، وگرنه به طور استقلالی هیچ کس خبر ندارد.)
4- به گفتهی کاهنان، فال بینان، کف بینان و پیشگویان در مورد آیندهی خود اعتماد نکنیم. «و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً»
5 - انسانی که نه از مرگ خود خبر دارد، نه از موقعیّت فردای خود، چرا مغرور است؟ «ما تدری نفس...»
6- انسان باید همواره آمادهی حضور در صحنه و پاسخگویی باشد. «و ما تدری نفس بایّ ارض تموت»
پروردگار!
قرآن را نور ما، قانون ما، امید ما، منطق ما، مایهی تعقّل و تفکّر ما، موعظهی ما، شفای ما، آرامش ما و نجات ما قرار بده.